معنی کلمه لشکر در لغت نامه دهخدا
خواسته تاراج کرده ، سودهایت بر زیان
لشکرت همواره یافه چون رمه ی ْ رفته شبان.رودکی ( در مقام نفرین ).سپاه اندک و رای و دانش فزون
به از لشکر گشن بی رهنمون.ابوشکور.شد آن لشکر و تخت شاهی به باد
چو پیچیده شد شاه را سر ز داد.فردوسی.نیاطوس جنگی برادرش بود
بدان جنگ سالار لشکرش بود.فردوسی.ز بهر طلایه یکی کینه توز
فرستاد با لشکری رزم یوز.فردوسی.نه از لشکر ما کسی کم شده ست
نه این کشور از خون لمالم شده ست.فردوسی.چنان لشکر گشن و چندین سوار
سراسیمه گشتند از کارزار.فردوسی.خروشی برآمد ز لشکر به زار
کشیدند صف بر در شهریار.فردوسی.کجا شیرمردان جنگاورند [نیساریان ]
فروزنده لشکر و کشورند.فردوسی.بزد نای رویین و بربست کوس
بیاراست لشکرچو چشم خروس.فردوسی.همیشه خلیده دل و راهجوی
ز لشکر سوی دژ نهادند روی.فردوسی.به اندازه لشکر او نبودی
گر از خاک و از گل زدندی شیانی.فرخی.خوارزم گرد لشکرش ار بنگری هنوز
بینی علم علم تو به هر دشت و کردری.عنصری.بجوشید لشکر چو مور و ملخ
کشیدند از کوه تا کوه نخ.عنصری.لشکر چو سگان رمه و دشمن چون گرگ
وین کار سگ و گرگ و رمه با رمه بان است.منوچهری.برگل تر عندلیب گنج فریدون زده ست
لشکر چین در بهار خیمه به هامون زده ست.منوچهری.گفت سالار قوی باید به پروان اندرون
زانکه در کشور بود لشکر تن و سردار سر.میزبانی بخاری.عبداﷲ بیرون آمد و لشکر خود را بیافت پراکنده و برگشته. ( تاریخ بیهقی ). حجاج بن یوسف... برآمد بالشکر بسیار و ایشان را مرتب کرد. ( تاریخ بیهقی ). عبدالملک مروان با لشکر بسیار از شام قصد مصعب کرد. ( تاریخ بیهقی ). دلم بر احمد عبدالصمد قرار میگیرد که لشکر بدان بزرگی و خوارزمشاه مرده را به آموی رسانیدن تواند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 374 ). هر دو لشکر بدان بلا صبر کردند. ( تاریخ بیهقی ص 352 ). بگتکین چوگانی و پیرآخورسالار را بگفت تا بر میمنه بایستادند با لشکری سخت قوی. ( تاریخ بیهقی ). کوکبه بزرگ و لشکر و اعیان و رسول پیش آمد. ( تاریخ بیهقی ص 355 ). نامه ها نسخت کردند سوی امیرک بیهقی که پیش از لشکر بیاید. ( تاریخ بیهقی ص 360 ). امیر گفت : مبارک باد خلعت بر ما و بر خواجه و بر لشکر و بر رعیت. ( تاریخ بیهقی ص 381 ). از در باغ شادیاخ تا در سرای رسول تمامی لشکر و اعیان برنشستند. ( تاریخ بیهقی ص 376 ). معظم لشکر امیرسبکتکین را نیک بمالیدند. ( تاریخ بیهقی ). پدرش سواران برافکند و لشکر خواستن گرفت. ( تاریخ بیهقی ). پس از عید دوازده روز، نامه رسید از حاجب علی قریب و اعیان لشکر. ( ابوالفصل بیهقی ). و یوسف را بدان بهانه فرستادند که گفتند باد سالاری در سر وی شده است و لشکر چشم را سوی او کشیده. ( تاریخ بیهقی ). از جانب لشکر فور بانگی به نیرو آمد و فور را دل مشغول شد. ( تاریخ بیهقی ). لشکر را سلاح دادند و بامداد برنشست ، کوسها فروکوفتند. ( تاریخ بیهقی ). در باب لشکر پایمردی ها کردی تا جمله روی بدو دادند. ( تاریخ بیهقی ).