قریحه

معنی کلمه قریحه در لغت نامه دهخدا

( قریحة ) قریحة. [ ق َ ح َ ] ( ع اِ ) اول آبی که از چاه برآید. || اول هر چیزی. || طبیعت مردم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). ج ، قرائح. ( منتهی الارب ). و این معنائی است مستعار. ( اقرب الموارد ): قریحةالانسان ؛ طبیعتهم التی جُبل علیها. ( بحر الجواهر ).

معنی کلمه قریحه در فرهنگ معین

(قَ حَ یا حِ ) [ ع . قریحة ] (اِ. ) طبع ، ذوق .

معنی کلمه قریحه در فرهنگ عمید

۱. استعداد.
۲. ادراک و قدرت طبیعی در آفرینش و درک آثار هنری.
۳. طبع و ذوق طبیعی در سرودن شعر و نویسندگی.
۴. [قدیمی] اول هر چیز.

معنی کلمه قریحه در فرهنگ فارسی

اول هرچیز ، قرائح جمع، طبع، ذوق، ادراک وقدرت طبیعی درگفتن شعروکتابت
( اسم ) ۱ - طبیعت طبع ۲ - ادراک اندر یافت ۳ - طبع شعر و نویسندگی : تا کسوتی زیبنده از دست باف قریحه خویش درو پوشم .جمع : قرایح ( قرائح ) قریحه خراشیدن . ( مصدر ) بقریحه خود فشار آوردن : متکلفی خاطر رنجانیده است و قریحت خراشیده .

جملاتی از کاربرد کلمه قریحه

در طول تاریخ نیز کسانی بودند که برای این آیات، عدد خاصی را مطرح نکردند. مثلاً ابن دقیق معتقد است که هر شخص باتوجه به قریحه و ذهن خودش می‌تواند آیات الاحکام را شمارش کند، در نتیجه ممکن است شخصی به آمار ۵۰۰ آیه و شخص دیگر به آماری فراتر از آن برسد.
و حال که «کشکول » پربار شد، چشم خویش را در گلستانهایش سیر ده و قریحه ی خویش را از برکه هایش سیراب ساز و طبع خویش در بستانهایش سیر کن.
اگر قریحهٔ نظمت بود ز غصه مرنج بخوان زگفتهٔ من این قصیده را از بر
شاه اسماعیل دوم شاعر خوش قریحه‌ای بود و شعر را به نیکویی می‌سرود. وی در شعرهایش خود را «عادلی» تخلص می‌کرد. شاه اسماعیل دوم شعرهای زیادی سروده‌است که نمونه‌هایی از اشعار وی در زیر آمده‌است:
مرا که آتش دل مرده ز آب ‌کید حسود حدیث پخته چسان خیزد از قریحهٔ خام
شاید همین قریحه، در آینده آورد الواح به ز گفته سعدی و انوری
بایسنقر در نقاشی و موسیقی نیز قریحه‌ای ذاتی داشت، اما توانایی‌هایش را بیشتر در خوشنویسی به کار برد.
چنان فسرده شها خاطر از قریحه نظم که لال گشته چو سوسن بصد هزار زبان
وى قریحه شعرى نیز داشت و اشعارى از او برجا مانده است.