معنی کلمه قد در لغت نامه دهخدا
ای دل از هر کسی مجوی وفا
کز همه نی بُنی نخیزد قد.خاقانی.میوه دل نیشکر خدشان
گلبن جان نارون قدشان.نظامی.و بدین معنی از فارسی بیشتر به تخفیف ( دال ) استعمال شود. فتنه زای ، فتنه خیز، دلکش ، دلارای ، دلجوی ، دل فریب ، رعنا، سرکش ، شوخی پناه ، محشرپناه ، جامه زیب ، موزون ، کشیده ، افراخته ، بلند، مستطیل ، نازک ، نازآفرین ، چست ، چالاک ، جلوه ساز، خمیده ، خم خورده ، خم شده ، خم گشته ، دوتا، چوگانی و سبک جولان از صفات آن است و نخل ، نهال ، سرو، شمشاد، عرعر، سدره ، نیشکر، چوب چینی ، گل پیاده ، تیر، خدنگ ، سنان ، عصا، مصرع ، شعله ، مینا و الف از تشبیهات آن است. ( آنندراج ) :
آه است که دادم به دل زار و دگر هیچ
کردم الف قدّ تو تکرار و دگر هیچ.سراج ( از آنندراج ).وصف قدت به الف چون کنم ای آب حیات
که الف ساکن و قد تو بود خوش حرکات.؟ ( از آنندراج ).چشم دو جهان واله آن قامت رعناست
خوش حلقه ربائی است قد همچو سنانش.صائب ( از آنندراج ).بر بیاض چشم دارم مصرع قدّ ترا
رتبت طبع بلند از انتخابم روشن است.زمانای مشهور ( از آنندراج ).چو شعله قدت آهنگ پیچ و تاب کند
کمر ز بیم گسستن میان خوف و رجاست.فطرت ( از آنندراج ).خلد از رخ تو شکفته تر نیست
با قدّ تو سدره آن قدر نیست.ظهوری ( از آنندراج ).این قوم که خسّت است سرمایه ٔشان
در بخل نموده آز پیرایه ٔشان
دزدند به خویش قد که هنگام خرام