قبقاب

معنی کلمه قبقاب در لغت نامه دهخدا

قبقاب. [ ق َ ] ( ع ص ، اِ ) نیک دروغ گوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || مرد بسیارسخن یا بیهوده گوی. || شتر غرنده و جوشان و خروشان. || کس زن. || کس فراخ بسیارآب. || نعل چوبین. || مهره ای که بدان جامه را جلا دهند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( اِ صوت ) آواز دندان گشن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه قبقاب در فرهنگ معین

(قَ ) [ ع . ] (اِ. ) کفش چربی .

معنی کلمه قبقاب در فرهنگ عمید

کفش چوبی.

معنی کلمه قبقاب در ویکی واژه

کفش چربی.

جملاتی از کاربرد کلمه قبقاب

کفشگر گر خشم گیرد چاره شد صوفیان را نعل و قبقابی دگر
خانقاهش جمله از نور است فرشش علم و عقل صوفیانش بی‌سر و پا غلبه قبقاب کو