قافیه

معنی کلمه قافیه در لغت نامه دهخدا

( قافیة ) قافیة. [ ی َ ] ( ع اِ ) رجوع به قافیه شود.
قافیه. [ ی َ / ی ِ ] ( ع اِ ) مشتق از قفو. ( آنندراج ). پس گردن. ( منتهی الارب ) ( بحر الجواهر ). || ازپی رونده. ( آنندراج ): اتیته علی قافیته ؛ ای علی اثره. || پس آوند . سرواده. ( ناظم الاطباء ). در اصطلاح عبارت است از مجموع آنچه تکرار یابد در الفاظ مشابهةالاواخر یا لفظی متغایرالمعانی که واقعند در اواخر مصراعها یا بیت ها. ( آنندراج ). کلمه اخیر از بیت که اعاده آن لازم باشد و یا آخرین حرف متحرکی در بیت که پس از آن حرف ساکنی باشد و این حرف ساکن پیروی حرف متحرک را نماید و یا حرفی که بنای قصیده بر آن باشد. ( ناظم الاطباء ). نزد شعراء آخرین کلمه از شعر را گویند. مانند لفظ حومل در این شعر:
قفا نبک من ذکری ̍ حبیب و منزل
بسقط اللوی بین الدخول فحومل.
و این قول اخفش است. و دیگران گفته اند: قافیه از آخر بیت تا نزدیکترین ساکنی که بدان ملحق گردد، با حرکتی که پیش از آن واقع است ، قافیه باشد. و نیز گفته اند با متحرکی که قبل از آن است. بنابراین بنا بر تعریف اول در شعر مذکور قافیه از حرکت حاء حومل است تا آخر بیت. و بنابر تعریف ثانی از خود حاء تا پایان شعر است. هکذا ذکر السید السند فی حواشی العضدی. مولوی عبدالحکیم گوید: قافیه مشتق است از قفو و آن بمعنی تبعیت است ، زیراقوافی یکی بر اثر دیگر آید. صاحب مطول گفته : قافیه آخرین کلمه از بیت می باشد. و تقفیه عبارت است از توافق بر حرف اخیر. و در پاره ای از رسائل آمده که حرف روی اگر متحرک بود قافیه را مطلقه ، و اگر غیر آن بود قافیه را مقیده نامند و مقیده گاه مردفه و گاه مجرده و گاه مؤسسه باشد و قافیه مطلقه بر شش قسم بود: مطلقه مجرده ، مطلقه مردفه ، مطلقه مؤسسه ، مطلقه به خروج ، مطلقه به ردف و مطلقه به تأسیس و خروج - انتهی. و در رساله منتخب تکمیل الصناعه می آورد: قافیه نزد شعرای عجم عبارت است از: مجموع آنچه تکرار یابد در الفاظ مختلفه بحسب لفظ و معنی یا به حسب لفظ فقط و یا بحسب معنی فقط که آن الفاظ واقع شده باشد در اواخر مصراع ها و یا بیتها و یا در چیزی که بمنزله آنها باشد. بشرط آنکه مجموع از حروف و حرکاتی معینه باشد، مثل روی و تأسیس و اشباع. و آنکه بعضی تمام کلمه را قافیه گویند، و بعضی دیگر مجرد حرف روی را بطریق مجاز است بنا بر قول جمهور و ذکر قید مختلفه برای احتراز است از ردیف و ذکر قید مصراع ها و بیتها برای شمول تعریف مطلعها را و قطعه ها را و غزلها را و غیرذلک. و ذکر قید یا در چیزی که بمنزله آنها باشد برای شمول تعریف قوافی را که بعد آنها ردیف آید چه این قوافی اگرچه در اوایل مصرعها واقع شوند، اما حکم آخر دارند چرا که ردیف چون به یک معنی مکرر شود بمنزله معدوم است. اطلاق قافیه بر قافیه اول از شعر ذوالقافیتین و ذوالقوافی بطریق مجاز است و قید بشرط آنکه مجموع الی آخره بجهت احتراز است از حروف و حرکات که بطریق صنعت لزوم مالایلزم شاعر تکرار آن را در اواخر ابیات التزام کرده.

معنی کلمه قافیه در فرهنگ معین

(فِ یَ یا یِ ) [ ع . قافیة ] ۱ - (اِفا. ) از پی رونده . ۲ - (اِ. ) حرف یا کلمة آخر بیت در شعر. ، ~را باختن کنایه از: مغلوب شدن ، فرصت را از دست دادن . ، ~به کسی تنگ شدن کنایه از: به زحمت و دردسر افتادن .

معنی کلمه قافیه در فرهنگ عمید

۱. پشت گردن، پس گردن.
۲. آخر چیزی.
۳. (ادبی ) یک مصوت یا رشته ای از چند صامت و مصوت که در آخرین کلمۀ ابیات یک قطعه شعر یا در آخرین کلمۀ مصراع های یک بیت تکرار شود، ولی این تکرار، تکرار یک کلمه با معنی واحد نباشد، مانند «ﺴَﺖ» در این شعر: ای نرگس پرخمار تو مست / دل ها ز غم تو رفت از دست، و یا « َر» در این شعر: زلف تو تکیه بر قمر دارد / لب تو لذت شکر دارد (انوری: ۸۰۰ )، پساوند، سرواده. &delta، در بیت اخیر کلمۀ «دارد» ردیف است.

معنی کلمه قافیه در فرهنگ فارسی

پشت گردن، پس گردن، آخرچیزی، حرف یاکلمه آخربیت
۱ - ( اسم ) مونث قافی از پی رونده ۲ - بعضی از آخرین کلمه بیت باشد بشرط آن که آن کلمه عینا در آخر ابیات دیگر تکرار نشود پس اگر تکرار شود آنرا ردیف خوانند و قافیه در ماقبل آن باشد چنانکه : رخ تو رونق قمر دارد لب تو لذت شکر دارد چون کلمه دارد تکرار شده آن را ردیف خوانند و قافیه در کلمه قمر و شکر است چون ما قبل رائ قمر و شکر متحرک است قافیه این شعر حرفی و حرکتی بیش نباشد یعنی حرف رائ و حرکت ما قبل آن و اگر ماقبل حرف آخرین از کلمه قافیه ساکن باشد چنانکه : ای نرگس پر خمار تو مست دلها ز غم تو رفت از دست . قافیه آن از آخر کلمه باشد تا بنخستین حرکتی که پیش از سواکن آن بود . پس قافیه این شعر دو حرف و حرکتی بیش نباشد و آن سین و تائ است و حرکت ماقبل آن اما اگر حرف آخرین از کلمه قافیه از نفس کلمه قافیه نباشد بلکه بعلتی بدان ملحق شده باشد چنانکه : برخی چشم مستشان وان زلف همچون شستشان . که کلمه اصلی در آخر این شعر مست و شست است و شان از بهر اضافت جماعت بدان ملحق شده است . قافیه آن از آخر کلمه باشد تا نخستین حرکتی که پیش از سواکن حروف نفس کلمه باشد . پس قافیه این شعر پنج حرف و حرکتی باشد یعنی از نون تا حرکت ماقبل سین مست و شست و این جمله را قافیه خوانند و هر کدام از حروف و حرکات قافیه را نامی است و هیچ یک از حروف قافیه در همه قصیده ( غزل و قطعه ) نباید تغییر کند الا حرف دخیل جمع: قوافی . یا کلمه قافیه . آخرین کلمه اصلی و غیر مکرر بیت ( یا مصراع اول مطلع ). یا فن ( علم ) قافیه . شناختن احوال انواع قوافی است .یا قافیه مطلق . آنست که حرف روی متحرک باشد قافیه موصول . یا قافیه معمولی . آن است که لفظ مرکب را در حکم بیسط قرار دهند . یا قافیه مقید . آنست که حرف روی ساکن باشد . یا قافیه موصول . قافیه مطلق . یا قافیه بر کسی تنگ شدن . در سختی و اشکال افتادن . یا قافیه را باختن ( مفت باختن ) اشتباه کردن خطایی از کسی سر زدن : هنگامی که سر بلند کرد نگاه چشمهایش غیر عادی بود و ابرویش پرید . هما شستش خبردار شد که قافیه را مفت باخته است .

معنی کلمه قافیه در دانشنامه آزاد فارسی

در لغت به معنای پسِ گردن و نیز به معنای ازپی رونده است و در اصطلاح ادبی به حرف یا حروف یکسانی می گویند که در پایان کلماتی که حروف پایانی مشترک دارند و به تناسب قالب شعر در پایان مصراع ها و ادبیات شعر قرار می گیرند مثل حروف «وست» در بیت «نه بیگانه تیمار خوردش نه دوست/چو چنگش رگ و استخوان ماند و پوست» به شرط آن که این حروف معنادار جزء معناداری نباشد که عیناً تکرار شده باشد. واژه هایی که این حروف مشترک در پایان آن هاست واژۀ قافیه می گویند. در گذشته دو تعریف برای قافیه ذکر می شد: یکی آن که قافیه به کلماتی که دارای حروف پایانی مشترک هستند و در پایان مصراع ها و بیت ها به تناسب قالب شعر می آیند، گفته می شود. و دیگر آن که قافیه تنها به حروف مشترک در آن کلمات اطلاق می شود که شرحش را آورده ایم. نظر دوم مورد اتفاق بیشتری در میان ادیبان بوده است. مهم ترین عامل در تقسیم بندی قالب های مختلف شعر فارسی نحوۀ آرایش قافیه است. مثلاً قافیه می تواند در پایان مصراع های فرد یا زوج یا در آخر هر دو مصراع یک بیت بیاید. شکلی که قافیه به شعر می بخشد «قالب» نام دارد. قافیه در شعر سنتی اجباری است و براساس قالب شعر باید در جاهای مشخص بیاید. امّا در شعر نو نظم خاصی ندارد و شاعر به اختیار خود هرجا که نیاز داشته باشد از قافیه استفاده می کند. در زبان ژاپنی قافیه کاربردی ندارد ولی در زبان های آسیایی و اروپایی متداول است. در اروپا قافیه نخستین بار در شعر لاتینی دوره های متأخّر به کار رفت و در اشعار لاتینی و یونانی کلاسیک قافیه پردازی معمول نبود.

معنی کلمه قافیه در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] قافیه. (ع اِ) مشتق از قفو. پس گردن. از پی رونده: اتیته علی قافیته؛ ای علی اثره.|| پس آوند. سرواده.
در اصطلاح عبارت است از مجموع آنچه تکرار یابد در الفاظ مشابهةالاواخر یا لفظی متغایرالمعانی که واقعند در اواخر مصراعها یا بیت ها.کلمه اخیر از بیت که اعاده آن لازم باشد و یا آخرین حرف متحرکی در بیت که پس از آن حرف ساکنی باشد و این حرف ساکن پیروی حرف متحرک را نماید و یا حرفی که بنای قصیده بر آن باشد. نزد شعراء آخرین کلمه از شعر را گویند. مانند لفظ حومل در این شعر:
                      
و این قول اخفش است و دیگران گفته اند: قافیه از آخر بیت تا نزدیکترین ساکنی که بدان ملحق گردد، با حرکتی که پیش از آن واقع است، قافیه باشد و نیز گفته اند با متحرکی که قبل از آن است. بنابراین بنابر تعریف اول در شعر مذکور قافیه از حرکت حاء حومل است تا آخر بیت و بنابر تعریف ثانی از خود حاء تا پایان شعر است.
هکذا ذکر السید السند فی حواشی العضدی. مولوی عبدالحکیم گوید: قافیه مشتق است از قفو و آن بمعنی تبعیت است، زیرا قوافی یکی بر اثر دیگر آید. صاحب مطول گفته: قافیه آخرین کلمه از بیت می باشد و تقفیه عبارت است از توافق بر حرف اخیر.
در پاره ای از رسائل آمده که حرف روی اگر متحرک بود قافیه را مطلقه و اگر غیر آن بود قافیه را مقیده نامند و مقیده گاه مردفه و گاه مجرده و گاه مؤسسه باشد و قافیه مطلقه بر شش قسم بود: مطلقه مجرده، مطلقه مردفه، مطلقه مؤسسه، مطلقه به خروج، مطلقه به ردف و مطلقه به تأسیس و خروج - انتهی.
و در رساله منتخب تکمیل الصناعه می آورد: قافیه نزد شعرای عجم عبارت است از: مجموع آنچه تکرار یابد در الفاظ مختلفه بحسب لفظ و معنی یا به حسب لفظ فقط و یا بحسب معنی فقط که آن الفاظ واقع شده باشد در اواخر مصراع ها و یا بیتها و یا در چیزی که بمنزله آنها باشد. بشرط آن که مجموع از حروف و حرکاتی معینه باشد، مثل روی و تأسیس و اشباع.
و آنکه بعضی تمام کلمه را قافیه گویند و بعضی دیگر مجرد حرف روی را به طریق مجاز است بنابر قول جمهور و ذکر قید مختلفه برای احتراز است از ردیف و ذکر قید مصراع ها و بیتها برای شمول تعریف مطلعها را و قطعه ها را و غزلها را و غیرذلک و ذکر قید یا در چیزی که بمنزله آنها باشد برای شمول تعریف قوافی را که بعد آنها ردیف آید چه این قوافی اگرچه در اوایل مصرعها واقع شوند، اما حکم آخر دارند چرا که ردیف چون به یک معنی مکرر شود بمنزله معدوم است. اطلاق قافیه بر قافیه اول از شعر ذوالقافیتین و ذوالقوافی بطریق مجاز است و قید بشرط آنکه مجموع الی آخره به جهت احتراز است از حروف و حرکات که بطریق صنعت لزوم مالایلزم شاعر تکرار آن را در اواخر ابیات التزام کرده.
[ویکی فقه] قافیه (ابهام زدایی). واژه قافیه ممکن است در معانی ذیل به کار رفته باشد: • قافیه (ادبی)، حروف تکرار شونده مشترک در واژه های پایانی قرینه های شعر منظوم• علم قافیه، علم بررسی ارتباط حروف و یا کلمات آخر ابیات در شعر
...
[ویکی فقه] قافیه (ادبی). در واقع قافیه به حروف مشترکی گفته می شود که در واژه های پایانی قرینه های شعر منظوم تکرار می شود؛ واژه هایی که این حروف مشترک در آن ها آمده است «کلمات قافیه» نامیده می شوند.
زیبایی و تأثیر قافیه را به طورکلی می توان در این زمینه ها دانست: تأثیر موسیقایی، کمک به تنظیم فکر و احساس شاعر، استحکام شعر، جدا کردن مصراع ها و بیت ها، کمک به شاعر با تداعی معانی در آفرینش مفاهیم نو و... .
قافیه در شعر سنتی
در شعر سنتی قافیه، اجباری، و ردیف که پس از قافیه می آید، اختیاری است. شعر سنتی زبان فارسی «مقفی» (قافیه دار) است. اگر شعری علاوه بر قافیه آخر مصراع در وسط مصراع هم قافیه داشته باشد، به آن قافیه، قافیه درونی، و به آن شعر، شعر مسجع می گویند. قافیه از مشخصات شعر است؛ ولی گاهی در نثر هم دیده می شود.از حیث تاریخی ظاهرا در اشعار قدیم فارسی، قافیه وجود نداشته است. بهار احتمال می دهد که قافیه اولین بار در نوعی شعر که آن را «ترانگ» می گفته اند، راه یافته باشد.
قافیه و ردیف
...

معنی کلمه قافیه در ویکی واژه

rima
ritornello
قافیة
از پی رونده.
حرف یا کلمة آخر بیت در شعر. ؛ ~را باختن کنایه از: مغلوب شدن، فرصت را از دست دادن. ؛ ~به کسی تنگ شدن کنایه از: به زحمت و دردسر افتادن.

جملاتی از کاربرد کلمه قافیه

سعدی از دست خویشتن فریاد عنوان منتخبی از ابیات غزل‌های سعدی به انتخاب عباس کیارستمی است که خوانشی جدید از اشعار سعدی محسوب می‌شود. کیارستمی هر صفحه از کتاب را به یک بیت اختصاص داده و آن‌ها را براساس قافیه و ردیف طبقه‌بندی کرده‌است. او در برخی از صفحات، برخلاف رویهٔ معمول، ابیات را به صورت سر-و-ته نوشته‌است. این کتاب نه مقدمه‌ای دارد و نه فهرستی.
شد مست مگر بلبل از این جلوه مقصود کو قافیه از دست دهد در زدن رود
از نوشته‌های ادیب ثانی، مجموعه‌ای شامل تاریخ ادبیات عرب، رساله قافیه، آرایش سخن و چند قصیده و غزل به نام «گوهر دانش» در ۱۳۳۷ شمسی به چاپ رسیده‌است.
دمی بر آورم از راه نعمت المصدور اگر چه قافیه مر طبع را گرفت گلو
فسانه گرچه باشد نغز و شیرین به وزن و قافیه گردد نوآیین
وصف دهنت کمال دائم در قافیه های تنگ گوید
در ژوئیه ۲۰۰۷، هیئت مدیره اتلتیکو با شهرداری مادرید به توافق رسید تا زمینی که ورزشگاه آنها در آن واقع شده بود را بفروشند و باشگاه را به ورزشگاه المپیک که متعلق به شهر مادرید بود منتقل کنند. با این حال، ورزشگاه در سال ۲۰۱۶ به مالکیت این باشگاه درآمد. مادرید برای میزبانی بازی‌های المپیک ۲۰۱۶ درخواست داده بود که در نهایت قافیه را به ریو دو ژانیرو باخت.
کردم تمام قافیه اش ز آفتاب لیک بهتر ز آفتاب سپهرش هر آفتاب
قافیه اندیشم و دلدار من گویدم مندیش جز دیدار من »
اگر چه قافیه شد شایگان چه باک او را که از معانی صد گنج شایگان دارد
بداد قافیه صبر و تاب را از دست چو چشم وی به تن بی‌سر پدر افتاد
در معنای کلی تر، استروف یک جفت مصراع با فرم متناوب است که ساختار یک شعر معین بر اساس آن استوار است، به طوری که استروف معمولاً با مصراع در شعر مدرن یکسان است و چینش و تکرار قافیه‌ها به آن شخصیت می‌دهد. در شعر کر، یافتن استروف و به دنبال آن یک ضد استروف از لحاظ معیار یکسان معمول است.