قاسر. [ س ِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از قسر. بزور بر کاری دارنده. ( آنندراج ) ( غیاث ). قاسر. [ ] ( اِخ ) ابن عمروبن شراحیل. پس از بلقیس مدت هشتادوپنج سال سلطنت کرد و به واسطه بخشش فراوانی که داشت به نعیم ملقب گردید. ( حبیب السیر چ سنگی تهران جزو 2 از ج 1 ص 93 ) در حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 264 به جای «قاسر» ناشر آمده است.
معنی کلمه قاسر در فرهنگ معین
(سِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - مانع . ۲ - به زور بر کاری وادارنده .
معنی کلمه قاسر در فرهنگ عمید
کسی که دیگری را به زور به کاری وادارد.
معنی کلمه قاسر در فرهنگ فارسی
۱ - مانع ۲ - بزور بر کاری وادارنده ۳ - امری که موثر در غیر باشد باثری که خلاف مقتضای طبع متاثر ( مقصور ) باشد چنانکه سنگی را با نیروی دست و غیره بطرف بالا پرتاب کنند ۴ - قوت خارج از ذات مقسور را گویند اعم از آنکه نیرویی وارد بر آن موافق مقتضای طبع مقسور باشد یا مخالف آن زیرا هر یک از موجودات جسمانی را میلی است طبیعی که بدون قاسر و عامل خارجی بدان سورود که میل طبیعی او اقتضا کند : آب و خاک بپایین آیند و آتش و هوا ببالا روند و هر یک را آثاریست موافق میل طبیعی و مقتضای طبع خود .
جملاتی از کاربرد کلمه قاسر
چه مایه پندکه از بند سودمندترست که پند قاسر روحست و بند قابض تن
خدا داند که این نمیقه را بشوق خاطر نگاشتم، قشر قاسر نداشتم؛ بل شغل شاغل داشتم. مائه الف او یزیدون.
قاسرست از خرد آنکس متصور باشد که ز اوصاف تو ادراک خرد قاصر نیست
و گفتند که از معلول آخر تا بعلت اولی هرچاندرین میانه است همه متحرک است، و لیکن حرکات معلولات فرودین از مردم و غذا و نبات و طبایع همه ناقص است، و با نهایت است؛ از بهر آنک حرکات مردم را سکونهاء او نهایت است، و حرکات غذا رااندر جسد او نهایت است چو از نباتی حیوانی رسد و حرکات نبات(را) کو علت غذاست نهایت است، چو از رستن اول (آنگاه) بتمامی خویش رسد که دانه با میوه شود؛و حرکات طبایع خود بقسرست، و نهایت آن: بمیانه فلک است کآن مرکز عالم است. تا خاک و تا سنگ ازکل (خویش) زمین بقسر قاسری بر گرفته و بهوا برده نشود، بباز آمدن سوی مرکز حرکت نکند، و چو سنگ یا خاک یا آب یا هوا بکل خویش باز آید، و بر دیگر جزوها خاک که تکیه اجزا او بر مرکز عالم است افتد حرکت ازو زایل شود، و چو بقهر هوا بزیر آب فرو ماند و از آنجا بطبع بر آید، چو بهوا باز رسد، بیارامد و چو آتش از میان هوا بر مرکز خویش برسد که آن دایره اثیر است نیز بیارامد.و حرکتی که انرا بآخر آرام باشد ناقص باشد از بهر این گفتند حکماء فلاسفه که حرکات معلولات فرودین ناقص است و گفتند که حرکت فلک که زیر او معلول اوست و برتر ازو علت اوست، که صانع عالم است (کامل است) از بهر آنک حرکت این بجانبی نیست که چو باینجا برسد، بیارامد، چنانک چو سنگ از هوا همی بجانب زمین گراید، چو بزمین رسد، بیارامد.
کند برای اثر در خلاف حکم فلک چو در طبیعت مقسور قوت قاسر