قارع

معنی کلمه قارع در لغت نامه دهخدا

قارع. [ رِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از قرع. کوبنده. کوبنده در. || فال زننده به قرعه. قرعه کشنده. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || کسی که موی سر او به علتی ریخته باشد. || قبول کننده مشورت. || کسی که بازایستد از آنچه فرمایند. ( آنندراج ). || مقابل مقروع ، اصطلاح موسیقی است که در باب اسباب اهتزاز از آن یاد میشود. مؤلف مجمع الادوار گوید اسباب اهتزاز هرگونه مصادمه است بین قارع ومقروع. چون دو جسم مصادمه کنند هر دو به صدا درآیندو اگر در هر دو موجبات اهتزاز موجود باشد هر دو در مایه خود نغمه ایجاد کنند و نغمه هر دو به گوش رسداما آنجا که اهتزاز یک جسم مستهلک باشد نغمه مقروع شنیده شود از این رو ابونصر مطلقا نغمه را به مزحوم ( مقروع ) نسبت داده است. ( مجمع الادوار هدایت ص 24 ).

معنی کلمه قارع در فرهنگ معین

(ر ِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - کوبندة در و مانند آن . ۲ - فال زننده به قرعه .

معنی کلمه قارع در فرهنگ عمید

۱. کوبنده.
۲. کوبندۀ در.
۳. فال زننده به قرعه، قرعه کشنده.

معنی کلمه قارع در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - کوبنده ( در و جز آن ) ۲ - فال زننده بقرعه قرعه کشنده ۳ - موجد مقروع مقابل مقروع . چون دو جسم مصادمه کنند هر دو بصدا در آیند و اگر در هر دو موجبات اهتراز موجود باشد هر دو در مایه خود نغمه ایجاد کنند و نغمه هر دو به گوش رسد اما آنجا که اهتراز یک جسم مستهلک باشد نغمه مقروع شنیده شود

جملاتی از کاربرد کلمه قارع

«فساهم» المساهمة المقارعة، و ذلک القاء السّهام علی وجه القرعة، «فَکانَ مِنَ الْمُدْحَضِینَ‌ » ای المقروعین المغلوبین بالحجّة. یقال: دحضت حجّته فهی داحضة و ادحضت زیدا اذا ادحضت حجّته و غلبته. و قیل: «المدحض» الملقی فی البحر، و الدحض الزّلق و منه قولهم: اللّهم ثبّت اقدامنا یوم دحض الاقدام، و «الملیم» هو الذی یأتی امرا یلام علیه و ان لم یلم و الملوم الّذی اخذته الالسنة باللائمة و ان لم یأت ذنبا.
شاه آمد تا ببیند واقعه دید آن‌جا زلزلهٔ القارعه
نام مشهور سوره «الحاقّه» است که به یکی از نام‌های روز قیامت اشاره دارد. علت نام‌گذاری سوره به «حاقّه» به جهت تکرار این واژه در آیات یکم تا سوم آن است. کلمه «الحاقّه» فقط در این سوره به کار رفته‌است و معنای آن هم اشاره به روزی است که وقوع آن حقیقت دارد یا در آن حقیقتِ هر امری آشکار می‌شود. از نام‌های دیگر قیامت که در این سوره آمده‌است، «القارعه» و «الواقعه» است. در کتاب‌های تفسیر نام‌های دیگر این سوره «سلسله» و «واعیه» نیز گزارش شده‌است.
سوره قارعه در مکه نازل شده و دارای ۱۱ آیه است. کلمه قارعه به معنی کوبنده است.
صدقوهم هم شموس طالعه یومنوکم من مخازی القارعه
مقارع فلکی را سلوک شه قانون مدارج ملکی را رسوم شه منوال
گونه‌گون می‌دید ناخوش واقعه فاتحه می‌خواند او والقارعه
و از عبداللّه بن عمر رضی اللّه عنه معروف است که به راهی می‌رفت. گروهی را دید که بر قارعهٔ طریق استاده بودند و شیری راه ایشان گرفته بود. عبداللّه عمر گفت: «ای سگ، اگر از خدای فرمان داری بران، و اگر نی ما را راه ده تا بگذریم.» شیر برخاست و مر او را تواضع کرد و اندر گذشت.
آن که آهسته خواند و تدبیر می کند در معانی وی و در آن نباشد تا زود ختم کند و گروهی شتاب کنند تا هر روزی ختمی باشد و رسول (ص) می گوید، « هرکه قرآن پیش از سه روز ختم کند فقه قرآن نیابد» و ابن عباس می گوید، رضی الله عنه، «اذا زلزلت و القارعه برخوانم به آهستگی و تامل کنم، دوستتر دارم از البقره و آل عمران به شتاب» و عایشه، رضی الله عنها، کسی را دید که قرآن به شتاب می خواند، گفت، «نه خاموش است و نه قرآن می خواند» و اگر کسی عجمی باشد که معنی قرآن نداند هم آهسته خواند فاضلتر، نگاهداشت حرمت را.
بس سیل سخن راندم بس قارعه برخواندم از کار فروماندم ای کار سلام علیک
سوره «لم یکن » است و پس از آن «زلزله » است «عادیات » است و پس از «قارعه »، «الهیکم » دان
و قال قوم تمّ الکلام عند قوله: هُمُ الصِّدِّیقُونَ ثم ابتدأ فقال: وَ الشُّهَداءُ عِنْدَ رَبِّهِمْ و الواو واو الاستیناف، و الشهداء هم المقتولون فی سبیل اللَّه لان الشهید اذا اطلق تناول المقتول فی سبیل اللَّه و هم الذین قال تعالی وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْواتاً، الی قوله: عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ، و قیل الشهداء علی ثلث درجات. الدرجة الاولی الشهید بین الصفین و هو اکبرهم درجة ثم کل من قضی بقارعة او بلیة، و هی الدرجة الثانیة مثل الغریق و الحریق و الهالک فی الهدم و المطعون و المبطون و الغریب و المیتة فی نفاسها و المیتة بجمع و المیت یوم الجمعة و لیلة الجمعة و المیت علی الطهارة و الدرجة الثالثة ما نطق به هذه الآیة العامة للمؤمنین.