معنی کلمه قاب در لغت نامه دهخدا
قاب. ( ترکی ، اِ ) خوان طعام و در مصطلحات نوشته که قاب لفظ ترکی است. ( بهار عجم ). به معنی آوند و ظرف و چون طبق ظرف طعام است آن را قاب نیز گویند. ( آنندراج ). ظرف بزرگ بی دیواره از مس یا چینی و غیره برای پلو و مانند آن. در ترکی به معنی مطلق ظرف و در فارسی دوری بزرگ کوچکتر ازلنگری. شاید از ترکی به معنی ظرف و شاید از عربی قعب آمده باشد به معنی دوریهای چینی بزرگ :
گنبد زرین بود در صحن کاشی کاریش
همچو سرپوش طلا بر قاب چینی آشکار.محمد سعید اشرف. || غلاف پاره ای اشیاء کوچک.
- قاب عینک :
بخت قاب عینک و آئینه دارد خانه ام
غیر روشن دل ندارد راه در کاشانه ام.تأثیر.- قاب مصحف :
تا شد نقاب رویش همرنگ قاب مصحف
تفسیرگشت بی تاب از پیچ و تاب مصحف.ملاطغرا.ترکیب های دیگر:
- قاب آینه . قاب بال. قاب ترازو. قاب دستمال. قاب ساز. قاب سازی. قاب ساعت. قاب شانه. قاب شور. قاب عکس. قاب قرآن. قاب قلمدان. قاب کردن. قاب کوب. قاب و قدح.
|| استخوان آرنج و اشتالنگ و پاشنه. استخوان کوچکی که بدان قمار بازی میکنند. ( ناظم الاطباء ). استخوانی خرد در پاچه گوسفند و غیره. محرف کعب عرب است. ( آنندراج ). عاشق . استخوان برآمده درغوزک پا و غوزک دست انسان. بژول. پژول. بجول. بُجُل.
ترکیب ها:
- قاب انداز. قاب باز. قاب بازی. قابخانه. قاب قمار. قاب قمارخانه.
|| چهارچوب . آسمانه بنائی از درون سوی که از چوب کنند.
قاب. ( ع اِ ) اندازه. مقدار. ( مهذب الاسماء ) ( غیاث ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || مابین قبضه کمان و خانه کمان. ( غیاث ). میان قبضه و گوشه کمان. ( منتهی الارب ). خانه کمان. ( دهار ).
- قاب قوسین .
قاب. [ قاب ب ] ( ع اِ ) سیم ( سوّم ) سال. ( مهذب الاسماء ). دو سال بعداز سال جاری. || سال آینده. ( آنندراج ).
قاب. ( اِخ ) واحه ای است واقع در میان صحرا در نوبه آفریقا در جانب غربی «دنقله » و در چهل وپنج هزارگزی ساحل نیل ، طول آن از شمال به جنوب یکصدوهفتادهزارگز است و چون ارتفاع سطح آن کمتر از نیل است با احداث جداولی از نیل آن را معمور و مسکون ساخته اند. عمران و آبادی آن سابقاً بیش از این بوده است. در دویست وچهل هزارگزی مغرب آن واحه های دیگری به نام قاب الکبیر قرار دارد. ( از قاموس الاعلام ترکی ).