فیروز
معنی کلمه فیروز در لغت نامه دهخدا

فیروز

معنی کلمه فیروز در لغت نامه دهخدا

فیروز. ( اِ ) نام روز سیُم از خمسه مسترقه سالهای ملکی. ( برهان ). رجوع به پیروز شود. || ( ص ) پیروز. ( فرهنگ فارسی معین ). مظفر و منصور و آنکه حاجاتش برآمده باشد. ( برهان ) :
چو تاج بزرگی به سر برنهاد
چنین گُرد بر تخت فیروز باد.فردوسی.کسی باشد از بخت فیروز و شاد
که باشد همیشه دلش پر ز داد.فردوسی.به فیروز بخت شه افراسیاب
کنم دشت ایران چو دریای آب.فردوسی.لب بخت فیروز را خنده ای
مرا نیز مروای فرخنده ای.عنصری.عقیقین ِلبش فیروز گشته
جهان بر حال او دلسوز گشته.فخرالدین اسعد.دولت فیروز و رأی روشن و بخت جوان
همت والا و عزم فرخ و امر روان.عبدالواسع جبلی.- ترکیب ها :
- فیروزآباد. فیروز آمدن. فیروزان. فیروزاختر. فیروزبخت. فیروزبختی. فیروزبهرام. فیروزپی. فیروزجاه. فیروزجرد. فیروزجنگ. فیروزحال.فیروزرام. فیروزرای. فیروزرایی. فیروزسالار. فیروز شدن. فیروزفال. فیروزفالی. فیروز کردن. فیروزکلا. فیروزکوه. فیروزگرد. فیروز گردیدن. فیروز گشتن. فیروزمند. فیروزمندی. فیروزنین. فیروزه. فیروزی. رجوع به هریک از این کلمات شود. و با کلمات بهر و رزم و روز و طالع و عزم و نوش نیز آید.
فیروز. ( اِخ ) نام چند تن ازشاهان و شاهزادگان و نجبای ایران در زمان ساسانیان و دیگر ادوار پیش از اسلام است. رجوع به پیروز شود.
فیروز. ( اِخ ) مطابق روایات مورخان اسلامی ازجمله ثعالبی ، نام یکی از پادشاهان سلسله اشکانی است ولی ظاهراً در این نام از چند جهت اشتباه صورت گرفته است : یکی اینکه در تاریخهای اوایل اسلام اغلب نام شاهان و وقایع ایران در زمان سلسله های مختلف در هم آمیخته و اغلب مثلاً نامهای ساسانی را بر شاهان اشکانی گذاشته اند. آنچه از تاریخ ایران باستان پیرنیا استنباط میشود وی نامش بلاش بوده و پیروز لقب اوست : «بعد از تیگران اول برادرش «دیگران » به تخت ارمنستان نشست و این زمان مطابق با سلطنت فیروزشاه پارسی بود. او چهل سال سلطنت کرد بی اینکه کار مهمی انجام دهد. در موقعی که تیتوس دوم امپراطور روم مرد تیگران اسیر دختری یونانی گردید. فیروز به امپراطوری روم حمله کرد و از این جهت او را فیروز یعنی فاتح خواندند، زیرا قبل ازآن او را به یونانی ولوگزس مینامیدند - و در زبان پهلوی بلاش را ولگاش یا ولخاش می گفتند، ولوگزس یونانی شده این اسم است ». از این نوشته موسی خورن صریحاً استنباط میشود که فیروز لقب بلاش بوده و به معنی فاتح است و اینکه بعضی نویسندگان قرون اسلامی اسم شاهی از سلسله اشکانی را «فیروز» نوشته اند به جهت این است که لقب را اسم تصور کرده اند... در جای دیگر موسی خورن مورخ معروف ضمن اشاره به سی ودومین سال سلطنت همین فیروزشاه پارس او را بنام ولگاش ( بلاش ) یاد میکند. ( از ایران باستان پیرنیا ص 2588 و 2589 ). رجوع به بلاش و نیز رجوع به ایران باستان ص 2582، 2563 و 2549 شود.

معنی کلمه فیروز در فرهنگ معین

[ ع . ] (ص . ) پیروز، برنده .

معنی کلمه فیروز در فرهنگ عمید

= فیروزه

معنی کلمه فیروز در فرهنگ فارسی

نصره الدوله بن عبدالحسین فرمانفرمائیان سیاستمدار ایرانی ( و.۱۳٠۶ ه ق - مقت. ۱۳۱۶ ه.ش . ) وی مدتی در کابینه وثوق - الدوله در زمان احمد شاه قاجار وزیر خارجه بود و در دوره رضاشاه پهلوی در کابینه هدایت وزیر مالیه گردید ( ۱۳٠۶ ه ش . ) . پس از برکناری از وزارت مورد تعقیب قرار گرفت و در ۱۳٠۸ ه ش . در دیوان عالی تمیز محاکمه و محکوم شد و مدتی تحت نظر بود و سپس بسمنان فرستاده شد و در آنجا بنحوی در گذشت و همانجا بخاک سپرده شد . سپس خانواده او جنازه ویرا بتهران آوردند و در ابن بابویه در مقبره خانوادگی دفن کردند .
پیروز:کامیاب، چیره، خوش وخرمپیروزی:کامیابی، چیرگی، فتح وغلبه، چیره شدن بردشمن
پیروز
مکنی به ابومخلد او را الیاس نیز گفته اند تابعی است .

معنی کلمه فیروز در فرهنگ اسم ها

اسم: فیروز (پسر) (فارسی، عربی) (تاریخی و کهن) (تلفظ: firuz) (فارسی: فيروز) (انگلیسی: firuz)
معنی: پیروز، برنده، غالب، فاتح، ( اَعلام ) [قرن اول هجری] از ایرانیان یمن، والی صنعا در زمان معاویه، که نوشته اند در زمان پیامبر اسلام ( ص ) به مدینه رفت و مسلمان شد، پس از آن به یمن بازگشت و در زمان عمر به مصر رفت، ( در اعلام ) نام سه تن از پادشاهان ساسانی، نام مبارزی ایرانی، مظفر و منصور

معنی کلمه فیروز در دانشنامه عمومی

فیروز (خواننده). نُهاد ودیع حداد با نام هنری فیروز ( Fairouz یا Feyrouz ) ( زادهٔ ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ ) ؛ خوانندهٔ بزرگ لبنانی و از تحسین شده ترین و تأثیرگذارترین خوانندگان زن در جهان عرب است. در سراسر منطقهٔ خاورمیانه، به طور مستمر به ترانه های او گوش می کنند. در آغاز مسیر هنری خود با حضور در فستیوال بین المللی بعلبک با همکاری همسرش عاصی الرحبانی خوش درخشید. فیروز در طول این مسیر القاب زیادی را از مردم دریافت کرده است که از جملهٔ آنهاست: «فرستادهٔ ( سفیر ) ما به سوی ستارگان»، «گنجشک شرق» و بر اساس نام یکی از ترانه هایش «همسایهٔ ماه».
وی در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ در روستای الدبیة در منطقه ای از کوه های لبنان زاده شد. سال ها بعد وی به همراه خانواده اش به زقاق البلاط در حاشیهٔ بیروت نقل مکان کرد. آن ها مانند اکثر لبنانی ها در خانه ای سنگی ساکن شدند. فیروز از ۱۹۴۰ در سن تقریباً ۵ سالگی خوانندگی را شروع کرد و در نوجوانی به گروه کر رادیو لبنان پیوست. در آنجا با عاصی الرحبانی آشنا شد و با او ازدواج کرد. هنگامی که حلیم الرومی وی را شناخت نام فیروز را بر او نهاد تا با این نام ( به معنی فیروزه ) آواز بخواند. فیروز جزو قدیمی ترین خوانندگان و از پیش کسوتان عالم موسیقی است که تا به امروز سطح هنری خود را حفظ کرده است. او را زیباترین صدای عربی می دانند. فیروز در دنیای غرب هم شنوندگان و مخاطبان زیادی داشته است و همواره از سوی شیفتگانش ستوده شده است. او همچنین نوازنده ای برجسته است؛ از جملهٔ سازهایی که می نوازد ساز قانون، گیتار و ویولن است. فیروز به چند زبان مسلط است که از جملهٔ آنها زبان فرانسه است. با این حال او همواره به زبان عربی وفادار بوده و عشق ورزیده است. فیروز همچنین در ۱۶ نمایش و سه فیلم سینمایی هنرنمایی کرد. فیروز را به لحاظ شخصیت انسانی و هنری هر دو در آن واحد ستوده اند. فیروز و عاصی با هنر مدرنی که به جهان عرب معرفی کردند، به عرب ها و مخصوصاً به لبنانی ها چهره ای فرهنگی بخشیدند و هویت عربی را بازتعریف کردند.
فیروز و عاصی الرحبانی در شکل گیری شخصیت «موسیقی لبنانی» که امروز برای ما شناخته شده است نقش مستقیم داشته اند.
نهاد یا فیروز اولین فرزند خانوادهٔ فقیری بود که در محله البلاط از محلات قدیمی در نزدیکی پایتخت لبنان زندگی می کردند. مادرش خانه دار بود و پدرش در یک چاپ خانه کار می کرد. فیروز از کودکی عاشق آواز بود و چون در خانه رادیو نداشتند، روی ایوان خانه شان می نشست و به صدای ام کلثوم، محمد عبدالوهاب، اسمهان و لیلی مراد که از رادیوی همسایه شنیده می شد گوش می داد.
فیروز (رابر). فیروز یک روستا در ایران است که در شهرستان رابر استان کرمان واقع شده است. فیروز ۸۷ نفر جمعیت دارد.
این روستا در بخش هنزا قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۸۷ نفر ( ۱۷ خانوار ) بوده است.
فیروز (ساسانی). فیروز شاهزاده ساسانی والی گیلان فرزند نرسی کامگار والی ارمنستان، فاتح دربند و فاتح گیلان و نوهٔ جاماسپ بیست و یکمین پادشاه ساسانی می باشد. ممالک خزر سقلاب روس حلقه متابعت از فیروز در گوش داشتند. اطراف ممالک به قهر و غلبه زیادت گردانید تا به گیلان رسید و پس از چند سال گیل ها طوعا و کرها به اطاعت از او گردن نهادند. وی با دختر یکی از شاهزادگان گیلان ازدواج نمود و صاحب فرزندی به نام گیلانشاه شده که پس از وی در دولاب حاکم گیلان گردید.
معنی کلمه فیروز در فرهنگ معین
معنی کلمه فیروز در فرهنگ عمید
معنی کلمه فیروز در فرهنگ فارسی

معنی کلمه فیروز در ویکی واژه

پیروز، برنده.

جملاتی از کاربرد کلمه فیروز

کزین گونه دارند تخم و نژاد بمانند خوش بخت و فیروز و راد
لبالب غنچه‌اش از بخت فیروز چو مینای می از حسن گلوسوز
آب‌بادامو، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد در استان فارس ایران است.
چنان دان که در یوم پیروز یاد که بردوستان جمله فیروز باد
دیده‌ام از پیش‌، من امروز را داده‌ام این مژدهٔ فیروز را
همه باره فیروز باز آمدی جهان را به فرش نیاز آمدی
کنون درالخلافه هست امروز شناسد اختر این بخت فیروز
یکی در شب و دیگری روز بود که آن روز و شب هر دو فیروز بود
شب اندوه ما را روز گردان ز رویت روز ما فیروز گردان
هیچ آفتاب دولتی از افق طالع برنیامده که به اندک زمانی سر به گریبان مغرب فنا در نکشید و هیچ شام تیره روزی بر بیچاره ای وارد نشد که به قلیل وقتی به صبح فیروزی مبدل نگشت نه از آن خرم باید بود و نه از این در غم .
برج فیروزآباد اولین و برج علی‌آباد دومین اثر ملی این شهرستان است که در ۱۵ دی ۱۳۱۰ خورشیدی در فهرست آثار ملی ایران قرار گرفتند. همچنین برج فیروزآباد قدیمی‌ترین بنای تاریخی این شهرستان است.
چو با خود برد فرخ را شه روم دگر شد حال فیروز سگ شوم