فیافی

معنی کلمه فیافی در لغت نامه دهخدا

فیافی. [ف َ فی ] ( ع اِ ) ج ِ فیفاء. ( منتهی الارب ). بیابانها. ( غیاث ) : همه شب در ستره خوافی ظلمت قطع فیافی آن مسافت میکرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || مکانهای مستوی و هموار. ( فرهنگ فارسی معین ).

معنی کلمه فیافی در فرهنگ معین

(فَ فِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ فیفاء.

معنی کلمه فیافی در فرهنگ عمید

= فیفا

معنی کلمه فیافی در فرهنگ فارسی

الف - بیابانهای فراخ بی آب ب - بیابانهای مستوی و هموار .

معنی کلمه فیافی در ویکی واژه

جِ فیفاء.

جملاتی از کاربرد کلمه فیافی

ایا حادی العیس بالله شمر لقطع الفیافی و طی السباسب
باحَ دمعی فی الفیافی و استشبت لوعتی خیز و آبی بر دل پر آتشم ریز ای غلام
تهی گردید از لشکر فیافی فتاد اندر کف دشمن معاقل
بِناءً عَلَیْهِ به پای تدبر در فیافی تحیر وبوادی تفکر بسی شتافت تا گل گشت این گلستان را کاملی نکته‌دان دریافت. پس این ریاض، وقف خرام مَلِکی آزاده و این نامه به نام شاهنشاهی ملک زاده آمد که سلطانی است درویش بصیرت، و درویشی است سلطان سیرت. اعنی سرو حدیقهٔ سلطنت و گل گلشن معدلت، مهر سپهر شوکت و کامکاری و ماه فلک حشمت و بختیاری، درخشنده گوهر درج سخا، و تابنده اختر برج صفا، درنده ضرغام کُنام مناعت، و بُرنده صَمصام نیام شجاعت، پلنگ ژیان قلهٔ جلال و جلادت ونهنگ دمان لُجّهٔ کمال و سعادت و شاه بیت قصیدهٔ بینش و فرد انتخاب جریدهٔ آفرینش، حُسن مطلع مطالع فتوت، و حُسن مطلب مطالب مروت، حدیقهٔ دوحهٔ مجد و جلال و دوحهٔ حدیقهٔ بذل و نوال، طوبی روضهٔ معنی و معنی شجرهٔ طوبی، فتح الباب سحاب کرامت، و فصل الخطاب کتاب شهامت، خداوند کامکار باذل با دل، و شهریار باسل عادت، مرآت جمال شواهد حقایق، و مشکاةِ کمال انوار دقایق، مصباح انجمن دانش و دها، مفتاح مخزن جود و عطا، ملک خوی ملک زادهٔ آزاده، العارفُ مِنْطَبَقَةِ المُلوکِ والواقِفُ لِطریقةِ السُلوکِ ذُوالمَجْدِ و الْعَطاءِ أَبُو المظفر و النّصرِ و الفتح و العُلَی پادشاه عادل اسلام پناه و سلطان غازی حقایق آگاه، ناصب لوای شریعت و طریقت، و صاحب مقام معرفت و حقیقت، سلطان السلاطین و خاقان الخواقین المؤیّدُ مِنْعنداللّهِ ابوالمظفر السلطان محمد شاه.
ز احوال پس ماندگان فیافی چه دانند آسودگان منازل