فقیر

معنی کلمه فقیر در لغت نامه دهخدا

فقیر. [ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) درویش که به اندازه کفایت عیال مال دارد یا درویشی که اندک چیزی دارد و قوت میسر باشد او را. ج ، فقراء. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). درویش. ( ترجمان علامه جرجانی ترتیب عادل بن علی ). بی چیز. ( یادداشت مؤلف ). گدا. بیچاره. نادار. ( یادداشت مؤلف ). درویش که قوت و کفایت چند روزه عیال داشته باشد. مسکین. آنکه بسیار محتاج است و هیچ چیز ندارد. ( غیاث از منتخب ) :
برنگ و بوی بهار ای فقیر قانع شو
چو باغبان نگذارد که سیب و گل چینی.سعدی.مبادا که گنجی ببیند فقیر
که نتواند از حرص خامش بود.سعدی.نه بم دارد آشفته سامان نه زیر
به آواز مرغی بنالد فقیر.سعدی.|| شکسته استخوان پشت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شتر بینی بریده جهت رام شدن. || گو که نهال خرما نشانند در آن. ج ، فُقُر. || جوی گرداگرد نهال خرما. ( منتهی الارب ). || چاههائی که یکی بسوی دیگری روان باشد. || زمین نرم که در آن چاهها برابر و مقابل کنند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || دهانه کاریز و آب راهه کاریز. ( منتهی الارب ).
فقیر. [ ف َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش طرهان شهرستان خرم آباد، دارای 240تن سکنه. آب آن از چشمه فقیر و محصول عمده آنجا غلات و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه فقیر در فرهنگ معین

(فَ ) [ ع . ] (ص . ) تهیدست ، تنگدست .

معنی کلمه فقیر در فرهنگ عمید

۱. تنگ دست، تهیدست.
۲. فاقد امکانات: شهرستان فقیر.
۳. (تصوف ) سالک.

معنی کلمه فقیر در فرهنگ فارسی

دهلوی ( میر ) شمس الدین ادیب و شاعر ( و. شاه جهان آباد ۱۱۱۵ ه ق. - ف. بین ۱۱۸۳ - ۱۱۸٠ ه ق . ) . وی مولف کتاب [ حدائق البلاغه ] است و دیوان او حدود ۷٠٠٠ بیت داشته . فقیر گاه خود را [ مفتون ] نامیده . وی در مراجعت از زیارت مکه در گذشت و بقولی بین هند و بصره در دریا غرق گردید.
تنگدست، تهیدست، محتاج، درویش
( صفت ) ۱ - تهیدست تنگدست محتاج ۲ - الف - کسی است که نیازمند بحق باشد و ذلت سوال را تنها در آستانه حق تحمل کند . ب - آن بود که طبعش از مراد خالی بود و لا یملک و لا یملک . جمع : فقرا (ئ ) .

معنی کلمه فقیر در فرهنگستان زبان و ادب

[جامعه شناسی] ← فقرزده

معنی کلمه فقیر در دانشنامه آزاد فارسی

واژه ای عربی، در اصل به معنای نادار و تهی دست، از ریشۀ فقر (نداری، تهی دستی) این واژه تدریجاً تحول یافت و بر وسعت معنایش افزوده گشت و علاوه بر مفهوم نیاز مادی بر نیازهای معنوی نیز دلالت پیدا کرد. در اصطلاح صوفیه، آن کس که به اختیار ترک دنیا کند، چه از بیم بازخواست در روز حساب، چه از بهر ثواب و چه به جهت آسایش خاطر، فقیر گویند. صوفیه فقر را هدایت تصوف و از مقامات آن می شمارند و عقیدۀ خود را به سخن منسوب به پیغمبر (الفقر فخری) مستند می سازند و فقر واقعی را نه تنها ترک مال، که ترک میل و رغبت به غنا می دانند و فقیران واقعی را دارای زهد و مقام صدیقان و رسم ایشان را تشّبه و تقلید از پیامبران و اولیا می دانند. در هندوستان پارسایان و ریاضت کشان هندو را فقیر می خوانند؛ امّا همچنان که در ایران در تداول عامه گدایان را فقیر یا درویش هم می گویند، در هند، شعبده بازان دوره گرد چنین عنوانی دارند. در نزد مسیحیان، شهسواران معبد نیز خود را «فقیر مسیح» می دانستند.

معنی کلمه فقیر در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] گدا آن است که: دنیا از او دست برداشته، و فقیر آن است که: او دست از دنیا برداشته است.
گدا کسی دیگر و فقیر کسی دیگر است. گدا آن است که: دنیا از او دست برداشته، و فقیر آن است که: او دست از دنیا برداشته است. و از برای فقیر، شرایطی است که: چنانچه فقیر به آنها متصف باشد فضیلت فقر از برای او خواهد بود.
وظایف فقیر
به علت تفاوت گدا و فقیر، برخی امور بر فقیر سزاوار است که در روایات اشاره شده است.
← راضی بودن به فقر
۱. ↑ غزالی، محمد بن محمد، احیاء علوم العلوم، ج۴، ص۱۷۸.۲. ↑ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۹، ص۱۳۳.
...
[ویکی شیعه] فقیر یا مسکین از نگاه فقهی کسی است که توان تامین مخارج سال خود و خانواه اش را ندارد. این واژه در ادبیات قرآن و روایات و منابع اخلاقی و عرفانی تعریف‎های متفاوتی دارد.
در تقسیم بندی کسانی که استحقاق زکات را دارند دو واژه فقیر و مسکین با هم تعریف شده اند؛ اما بین این دو تفاوت وجود دارد. از نظر برخی فقها فقیری که از نسل هاشم جد پیامبر باشد، نمی‎تواند از غیر سید زکات واجب دریافت کند.
فقیر و مسکین که در فقه از جمله مستحق‎های دریافت زکات دانسته شده اند، کسی است که در تامین مخارج سالیانه خود و خانواده اش ناتوان است.
[ویکی الکتاب] معنی فَقِیرٌ: فقیر - تهیدست- نیازمند - محتاج
معنی مِسْکِینِ: فقیر و بیچاره (کلمه مسکین به معنای کسی است که از فقیر بدحالتر باشد به عبارت دیگر فقیر با برطرف شدن نیازش دیگر فقیر نیست و چه بسا غنی شود ولی مسکین کسی است که حتی اگر نیازش را بر طرف کنند باز هم طولی نمی کشد که محتاج می شود یا در همان دم ازجهت دیگر م...
معنی مَسَاکِینَ: فقیران و بیچارگان - مسکین ها (کلمه مسکین به معنای کسی است که از فقیر بدحالتر باشد به عبارت دیگر فقیر با برطرف شدن نیازش دیگر فقیر نیست و چه بسا غنی شود ولی مسکین کسی است که حتی اگر نیازش را بر طرف کنند باز هم طولی نمی کشد که محتاج می شود یا در همان...
معنی مَتْرَبَةٍ: خاک (ذَا مَتْرَبَةٍ :خاک نشین - فقیر)
معنی مَهِینٌ: خوار و ضعیف - حقیر (از هون است که به معنای ضعف و حقارت است، و منظور فرعون از مهین بودن حضرت موسی (علیهالسلام) ، فقیر و تهی دست بودن ایشان است)
ریشه کلمه:
فقر (۱۴ بار)

معنی کلمه فقیر در ویکی واژه

تهیدست، تنگدست، گدا، آسمان جل.

جملاتی از کاربرد کلمه فقیر

پادشاهست، فقیری که بدرها ندود نیست کمتر ز سر آن پاکه بدامان باشد
گر بخواهی تو بیایی صد نظیر لیک من پروا ندارم ای فقیر
آمریکایی فیلم کمدی کوتاه است که داستان‌هایی از گروهی کودک فقیر و همسایه را به نمایش می‌گذارد.
هر دو را نقص قوانین خرد کرده زیر پا سگ فقیر و بینوا، کودک فقیر و بینوا
فقیر رفت که پاش چو سنگ بوسه دهد چو شانه ریش گرفتم که دور نیستم دور
گدای تو را پادشه می‌شناسم فقیر ترا محتشم می‌شمارم
فرضیه: دادن پول به فقیر نتیجه ای ندارد.
ذوق فقیران خاقان نیابد عیش گدایان سلطان ندارد
خلق یکسر فقیر و درویشند همه در فکر چارهٔ خویشند
در دوران وایکینگ‌ها نروژ بین سه کشور اسکاندیناوی (دو کشور دیگر دانمارک و سوئد) فقیرترین بود.
اهلی نظرم بر قد آن سرو بلندست هر چند فقیرم نه ز کوته نظرانم
فقیری در آن شب به صحرا بخفت چو شد روز، آن ماجرا دید و گفت
آلما تادما به حق رای زنان معتقد بود و در سال ۱۸۹۷ عضو حامیان جنبش حق رای زنان شد. آنا آلما تادما و خواهرش هیچ‌گاه ازدواج نکردند. آنها زندگی فقیرانه ای داشتند و در سال‌های آخر زندگی در حرفه خود موفقیتی نداشتند.
مادر همچنان به کار خود ادامه می‌دهد: تأمین زندگی دو کودک به عهده اوست. اینان در محله فقیرنشین «بل کور» در یک اتاق زندگی می‌کنند.
ببخشای بر جان زار و فقیر مرنجان دل زیر دست و اسیر