فغواره

معنی کلمه فغواره در لغت نامه دهخدا

فغواره. [ ف َغ ْ رَ /رِ ] ( ص مرکب ) کسی که از غایت تکبر و غرور و یا از بسیاری اندوه و ملال ساکت باشد و سخن نگوید. ( فرهنگ فارسی معین ). کسی را گویند که از غایت دماغ و تکبر و نهایت غرور و تحیر یا از بسیاری اندوه و ملال و دلتنگی و خجالت ساکت شده باشد و حرف نزند و معنی ترکیبی این لغت بت مانند است چه فغ بت را گویند و واره مانند را، یعنی همچو جماد خاموش است. ( برهان ) :
فغفور بودم و فغ پیشم
فغ رفت و من بماندم فغواره.بوشکور.

معنی کلمه فغواره در فرهنگ معین

(فَ غْ ر )(ص مر. ) مانند بت یا مجسمه ساکت و بی روح .

معنی کلمه فغواره در فرهنگ عمید

ویژگی کسی که از فرط غرور و تکبر یا از بسیاری اندوه و دلتنگی حرف نزند و مانند بت ساکت و بی حرکت باشد: فغفور بودم و فغ من پیشم / فغ رفت و من بماندم فغواره (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۹۰ ).

معنی کلمه فغواره در فرهنگ فارسی

کسیکه از غایت تکبر و غرور یا از بسیاری اندوه و ملال ساکت باشد و سخن نگوید : فغفور بودم و فغ پیشم فغ رفت و من بماندم فغواره .

معنی کلمه فغواره در ویکی واژه

مانند بت یا مجسمه ساکت و بی روح.

جملاتی از کاربرد کلمه فغواره

فغواره بی سخن دان فانونس را لگن دان سور و نشاط دن دان مهر است دلنوازی
ز چه برآید همواره چون مه نخشب بکه بماند فغواره چون شه شترنگ
عذر مسموعی نشد بیچاره ماندند و خموش قول مطبوعی نبد فغواره گشتند و مجاب