فطانت

معنی کلمه فطانت در لغت نامه دهخدا

فطانت. [ ف َ ن َ ] ( ع اِمص ) زیرکی و دانایی. ( غیاث ). زیرکی و هوشیاری. || ( مص ) درک کردن. دریافتن. ( فرهنگ فارسی معین ). فهمیدن و ادراک کردن. || ماهر شدن در کاری. ( از اقرب الموارد ).
فطانة. [ ف َ ن َ ] ( ع مص ) فطانت. رجوع به فطانت شود.

معنی کلمه فطانت در فرهنگ معین

(فَ یا فِ نَ ) [ ع . فطانة ] ۱ - (مص م . ) درک کردن ، زیرک و دانا بودن . ۲ - (اِمص . ) ادراک ، دریافت . ۳ - زیرکی ، هوشیاری .

معنی کلمه فطانت در فرهنگ عمید

زیرکی، هوشیاری، دانایی.

معنی کلمه فطانت در فرهنگ فارسی

درک کردن، زیرک ودانابودن، زیرکی، هوشیاری ودانایی درامری
۱ - ( مصدر ) درک کردن دریافتن ۲ - ( اسم ) دریافت اندر یافت ۳ - زیرکی هوشیاری .

جملاتی از کاربرد کلمه فطانت

واعظ به نفهمیدگی خویش کن اقرار با لاف فطانت نشود جمع فطانت
گر خاتم خاص احمدش خواند بترائی از فطانت بترا
منقول است که «شخصی که در ظاهر به آثار فطانت و فضیلت آراسته بود به مجلس یکی از اعاظم علما وارد شد آن عالم در احترام او کوشیده و از بیم نکته گیری و احتیاط برتری، سخن و درسی و بحث خود را قطع نموده مدتی به سکوت گذرانیده و آن شخص نیز ساکت بود و از سکوت او هیبت و وقع او در دل آن عالم می افزود آخر خواست تا او را امتحان نماید در نهایت ادب به او گفت: چرا سخنی نمی فرمائید؟ گفت: چه گویم؟ گفت: از مسأله ای سخن گوی گفت: هرگاه کسی روزه باشد چه وقت می تواند افطار نمود؟ گفت: چون آفتاب غروب کند آن شخص گفت: هرگاه تا نصف شب غروب نکند چه باید کرد؟ گفت: باید افطار نکرد و به خاطر جمع، مشغول درس و بحث خود شد».
وارهان خویش را ز چون و چرا تا چه خواهی فطانت بت را
دگر نفسی است قدسی در متانت با علی قوت و دس و فطانت
علم است جان هر که بود معنوی نهاد الافطانت تو که گردید جان علم
تا عزم خاکبوس حریم فطانتت دارند ساکنان نهم آسمان علم
فطانت نهتفنی صرعی مفاوزها ارجع لاترک یا هذا ولا تغل
الا درآستان حریم فطانتت ذیل ملازمت نزدی بر میان علم
صد حیف از آن فطانت و آن فهم و (آن) ذکا افسوس از آن لطافت طبع بلند دست