فره مند

معنی کلمه فره مند در لغت نامه دهخدا

فرهمند. [ ف َ رَ م َ / ف َ هََ م َ ] ( ص مرکب ) خردمند. ( برهان ) ( صحاح الفرس ) :
نگه کرد بابک پسند آمدش
شهنشاه را فرهمند آمدش.فردوسی.سکندر شنید آن پسند آمدش
سخنگوی را فرهمند آمدش.فردوسی.بخواب دیدم پیرمردی را سخت فرهمند که نزدیک من آمد. ( تاریخ بیهقی ). || قریب و نزدیک باشد. ( برهان ). || نورانی و باشکوه. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ).

معنی کلمه فره مند در فرهنگ معین

(فَ هَ مَ ) (حراض . ) نزدیک ، قریب .، (فَ رَّ. مَ ) (ص مر. ) دارای فر، شکوهمند.

معنی کلمه فره مند در فرهنگ عمید

۱. باشکوه، با شٲن وشوکت.
۲. [مجاز] دانا، هوشمند: فرهمندی را به دل در جای ده / سود کی داردت شخصی فرهمند (ناصرخسرو: مجمع الفرس: فرهمند ).

معنی کلمه فره مند در فرهنگ فارسی

فرهومند:باشکوه، باشان وشوکت، داناوهوشمند، فره مندنیزگفته اند
نزدیک قریب : فرهمند بدکنش هرگز مرو تا نگردی دردمند و آهمند .
( صفت ) دارای فر خداوند فره شکوهمند : بسی خواندند آن زمان آفرین بدان فرهمند آفتاب زمین ( گشتاسب ) .

معنی کلمه فره مند در فرهنگ اسم ها

اسم: فرهمند (پسر) (فارسی) (تلفظ: farremand) (فارسی: فَرهمند) (انگلیسی: farremand)
معنی: دارای شکوه و وقار، ( به مجاز ) خردمند و دانا، نورانی و با شکوه، دارای فر، دارای شکوه و نور خیره کننده، باشکوه و موقر، مجازا به معنای باهوش، خردمند، دانا

معنی کلمه فره مند در ویکی واژه

دارای فر، شکوهمند.

جملاتی از کاربرد کلمه فره مند

بترسید نوشاد کان فره مند مبادا که آید زدیوش گزند
چو دیدش فرامرز کان فره مند سخن گفت زین گونه با وی بلند