فراخ رو

معنی کلمه فراخ رو در لغت نامه دهخدا

فراخ رو. [ ف َ رَ / رُو ]( نف مرکب ) به تعجیل و شتاب رونده. || کسی که از حد خود بیرون رود. مسرف. هرزه خرج. ( برهان ).
فراخ رو. [ ف َ ] ( ص مرکب ) مردم گشاده رو و شکفته و خندان. || کسی که پیوسته به عیش و عشرت گذراند. ( برهان ). || آن که با مردم خوشرویی و خوش خلقی کند. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ). فراخ روی. رجوع به فراخ روی شود.

معنی کلمه فراخ رو در فرهنگ معین

( ~ . رَ یا رُ ) (ص فا. ) ۱ - به شتاب رونده ، به عجله رونده . ۲ - کسی که از حد خود تجاوز کند. ۳ - ولخرج ، اسراف کار.
( ~ . ) (ص مر. ) ۱ - گشاده رو، خوش - رو. ۲ - خوش گذران .

معنی کلمه فراخ رو در فرهنگ عمید

وی ویژگی کسی که از حد خود تجاوز می کند.
گشاده رو، خوش رو، خندان.

معنی کلمه فراخ رو در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - گشاده رو خندان ۲ - کسی که پیوسته بعیش و عشرت گذراند .

معنی کلمه فراخ رو در ویکی واژه

به شتاب رونده، به عجله رونده.
کسی که از حد خود تجاوز کند.
ولخرج، اسراف کار.
گشاده رو، خوش - رو.
خوش گذران.

جملاتی از کاربرد کلمه فراخ رو

بلند پایه چو همت، فراخ رو چو طمع گران رکاب چو حلم و سبک عنان چو ذکاست
اندوه فراخ رو بصد دست بر تنگ دلم همی نهد بار
مکن فراخ روی در عمل اگر خواهی که وقت رفع تو باشد مجال دشمن تنگ
چو سبو پر است ساقی بقدح شراب اولی نخورد فراخ روزی غم روز تنگدستی
تا کی کنی فراخ روز با کلاه کبر ترسم به سر نیاید و تنگ آیدت قبای
دریا که چنین فراخ روی است پالایش قطره‌های جوی است
زمین نورد،چوشوق وفراخ روچو هوس سبک گذر،چوجوانی وقیمتی چوروان
وَ اللَّهُ یَقْبِضُ وَ یَبْصُطُ الایة.... همانست که جای دیگر گفت: یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ یکی را فراخ روزی کند یکی را تنگ روزی، همه بعلم و حکمت اوست، همه بتقدیر و قسمت اوست، هر کس را چنانک صلاح ویست دهد، و چنانک سزای ویست رساند، ابو ذر روایت کند از رسول خدا از جلیل و جبار، گفت عز جلاله‌
و اکنون ماند بر ما آنک ظاهر کنیم که چرا حال مردم چنین است و حال ستوران بخلاف این است؟ و لکن نخست گوییم: نیاید کسی را ما را بمعارضه گوید: همی دعوی کنید که غرض صانع عالم ازین صنعت مردم است و بدو از خدای عنایتی رسیده است که دیگر جانوران زان بی نصیب‌اند چو همی بینیم که ستوران فراخ روزی‌تر از مردم‌اند، بدانچ هرچ از زمین بروید غذاء ایشانست، وز چندین رنج و محنت که مردم را همی باید دیدن از بهر ساختن طعام خویش آسوده‌اند، پیداست که عنایت صانع سوی ستوران است نه سوی مردم.
شگرف کوهی و در وی هزارگونه بلا فراخ رودی و در وی هزارگونه خطر