فخذ

معنی کلمه فخذ در لغت نامه دهخدا

فخذ. [ ف َ ] ( ع مص ) بر ران کسی زدن. || شکستن ران کسی را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بر ران رسیده شدن. ( منتهی الارب ).
فخذ. [ ف َ / ف ِ ] ( ع اِ )ران. ( منتهی الارب ). ج ، افخاذ. به کسر خاء نیز درست است. ( اقرب الموارد ). || گروه برادران و تبار مرد که کم از بطن باشد. ( منتهی الارب ). بطن مرد که از نزدیکترین عشیره او باشد. گویند: هذا فخذی ؛ ای ادنی عشیرتی ، و در این معنی مذکر است. ج ، افخاذ. || فخذ الدب الاکبر؛ کوکب. ( اقرب الموارد ).
فخذ. [ ف َ خ ِ ] ( ع اِ ) ران.( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به فَخْذ شود.

معنی کلمه فخذ در فرهنگ معین

(فَ یا فِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - ران . ج . افخاذ. ۲ - خویشاوندان مرد که از نزدیک ترین عشیرة او باشد. ج . افخاذ.

معنی کلمه فخذ در فرهنگ عمید

قبیله.
ران.

معنی کلمه فخذ در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - ران جمع : افخاذ ۲ - بطن مرد که از نزدیک ترین عشیره او باشد جمع : افخاذ .
بر ران کسی زدن . یا شکستن ران کسی را .

معنی کلمه فخذ در دانشنامه آزاد فارسی

فَخْذ
(در لغت عربی به معنی ران) هفتمین مرتبه از مراتب ده گانۀ انساب عرب، کوچک تر از بطن و بزرگ تر از عشیره، شامل گروه برادران و تبار مرد. در نسب شناسی پیامبر اسلام (ص) قریش را فخذ به حساب می آوردند که از کنانه (بطن) کوچک تر و از قُصَیَ (عشیره) بزرگ تر است.

معنی کلمه فخذ در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] ریشه کلمه:
اخذ (۲۷۳ بار)ف (۲۹۹۹ بار)

معنی کلمه فخذ در ویکی واژه

ران.
افخاذ.
خویشاوندان مرد که از نزدیک ترین عشیرة او باشد.
افخاذ.

جملاتی از کاربرد کلمه فخذ

و روی عن حفصه «ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم دخل علیها ذات یوم فقام یصلی، فدخل علی اثره الحسن و الحسین، فلما فرغ النبی صلی اللَّه علیه و آله و سلم من صلوته اجلس احدهما علی فخذه الیمنی، و الآخر علی فخذه الیسری، و جعل یقبّل هذا مرّة و یقبّل هذا اخری، فاذا قد سد ما بین السماء و الارض جبرئیل فنزل، فقال الجبار یقرئک یا محمد السلام، و یقول قد قضینا قضاء، و جعلناک فیه بالخیار، قضینا علی هذین و اشار الی الحسن و الحسین، ان احدهما یقتل بالسیف عطشا، و الآخر یقتل بالسّم، فان شئت صرفته عنهما و لا شفاعة لک یوم القیمة و أن شئت امضیت ذلک علیهما و لک الشفاعة، قال بل اختار الشفاعة»
و عن عائشة، قالت: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «لا یذهب اللّیل و النّهار حتی یعبد اللّات و العزّی»، فقلت یا رسول اللَّه! ان کنت لأظنّ حین انزل اللَّه هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی‌ الایة، انّ ذلک تامّ، قال: «انّه سیکون من ذلک ما شاء اللَّه، ثمّ یبعث اللَّه ریحا طیّبة، فتوفّی کلّ من کان فی قلبه مثقال حبّة من خردل من ایمان فیبقی من لا خیر فیه، فیرجعون الی دین آبائهم، و لا تقوم السّاعة علی احد یقول اللَّه اللَّه، و لا تقوم الساعة حتّی تکلّم السّباع الانس، و حتی یکلم الرّجل عذبة سوطه و شراک نعله، و یخبره فخذه بما احدث اهله بعده».
رسید اینک ز ره سلمی و من از ضعف تن زینسان فخذ یا صاح روحی تحفة منی و اقبلها
و قال (ص): انکم تدعون یوم القیمة مقدمة افواهکم بالقدام ای مشددة فاول ما یسئل عن احدکم فخذه و کفه.
لقول النبی (ص): ان اول عظم من الانسان ینطق یوم یختم علی الافواه فخذه من رجله الشمال.
و روی انّ صهیبا قال لاهل مکّة انّی رجل کبیر ان کنت معکم لم انفعکم و ان کنت علیکم لم اضررکم فخذوا مالی و دعونی فاعطاهم ماله و هاجر الی رسول اللَّه (ص) فقال له ابو بکر ربح البیع یا صهیب و قال عمر نعم الرّجل صهیب لو لم یخف اللَّه لم یعصه، تأویله انّه لو امن عذاب اللَّه و عقابه لما ترک الطاعة و لا جنح الی المعصیة لامنه العذاب.
فخذ من عمرک الفانی نصیبا من اللذات ما وسع الیسار
وجودی کالقدح روحی کراحی فخذ منی قدح و اشرب حیاتی
روی عن ابن عباس رض ان النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قال «اذا کان یوم القیمة نادی منادیا یسمع اهل الجمع این الذین کانوا یعبدون الناس؟ قوموا فخذوا اجورکم ممّن عملتم له، فانّی لا اقبل عملا خالطه شی‌ء من الدنیا و اهلها»
وجودی کالقدح روحی کراخی فخذ منی قدح و اشرب حیاتی