فاجه

معنی کلمه فاجه در لغت نامه دهخدا

فاجه. [ ج َ / ج ِ ] ( اِ ) دهان دره. بیرون شدن بخارات است از راه دهن. ابونصر نصیرای بدخشانی گوید :
ساقی ز شیشه ریز به ساغر شراب ناب
خصم نشاط فاجه و خمیازه شد مرا.( آنندراج ).

معنی کلمه فاجه در فرهنگ معین

(ج ) (اِ. ) فاژ، فاژه ، خمیازه ، دهان دره .

معنی کلمه فاجه در فرهنگ فارسی

( اسم ) بیرون شدن بخارات از راه دهن دهان دره .

معنی کلمه فاجه در ویکی واژه

فاژ، فاژه ؛ خمیازه، دهان دره.

جملاتی از کاربرد کلمه فاجه

از خفاجه به سر راه معونت یابند وز عرینه به لب چاه مواسا بینند
نز سموم آسیب و نز باران بخیلی یافته نز خفاجه بیم و نز غزیه عصیان دیده‌اند
یبدوا فاجهدان اکاتم حبه فتبین فی، علامة الکتمان
ابراهیم بن ابی‌الفتح هواری اندلسی شهرت‌یافته به ابن خفاجه (۱۰۵۸–۱۱۳۸م) شاعر غزل‌سرای اندلسی و نویسنده بود. در شعرش، وصفِ باغ‌ها و مناظر طبیعی بسیار است. از اهالی جزیرهٔ شقر (الزیرای کنونی) بود. دیوان اشعارش مانده است.