معنی کلمه غیب در لغت نامه دهخدا
همیشه تا که بود نام از شهادت و غیب
همیشه تا که بود بحث در حدوث و قدم.فرخی.این جای سلطان مسعود است که بدان پشت زدی و در غیب چنین چیزهاست و نتوان دانست که دیگر چه باشد. ( تاریخ بیهقی ). آنچه نیامده است راه بسته است که غیب محض است. ( تاریخ بیهقی ).
بیش از این ای فتنه گشته بر قیاس و رای خویش
کردمی ظاهر ز غیبت گر مرا کردی کرا.ناصرخسرو.دخت ظهور غیب احد احمد
ناموس حق و صندق اسرارش.ناصرخسرو.هم عیب را به عامل اشرار پرده پوش
هم غیب را ز عالم اسرار ترجمان.خاقانی.نامبردار شرق و غرب تویی
که حدیثت چو غیب مرموز است.خاقانی.کشتی بهروزی از دریای غیب
بر در شاه اخستان بیرون فتاد.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 475 ).بپرسید زو کای جهاندیده پیر
برآورده مکنون غیب از ضمیر.نظامی.یا بدرافکن هنر از غیب خویش
یا بشکن آینه از عیب خویش .نظامی.ای کریمی که از خزانه غیب
گبر و ترسا وظیفه خور داری.سعدی ( گلستان ).