غوت

معنی کلمه غوت در لغت نامه دهخدا

غوت. ( اِ ) فلاخن ، و آن چیزی است که شبانان از پشم بافند و بدان سنگ اندازند. ( از برهان قاطع )( انجمن آرا ) ( آنندراج ). سنگ انداز بود و آن را فلاخن نیز گویند. ( فرهنگ جهانگیری ). || گیاهی است مانند پنبه در غایت سبکی. ( از برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). || بمعنی غوطه نیز گفته اند که سر به آب فروبردن و فرورفتن در آب است. ( از برهان قاطع ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). غوته. ( برهان قاطع ).
غوت. [ غ ُ ] ( اِخ ) غوط. تلفظی از گت . نام قومی از ژرمن. رجوع به گت و قاموس الاعلام ترکی شود.

معنی کلمه غوت در فرهنگ معین

(اِ. ) فلاخن .

معنی کلمه غوت در فرهنگ عمید

= فلاخن

معنی کلمه غوت در ویکی واژه

فلاخن.

جملاتی از کاربرد کلمه غوت

آغوتمان، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان بوکان در استان آذربایجان غربی ایران است.
هر کجا من خوان معنی گسترم، کروبیان طرفه نبود گر به میکائیل سرغوتم برند
پس گوییم که همچنین که کارها دنیاوی را دو طرف متباعدست و خلق‌اندرو بر منازل شقاوت و (سعادت)‌اند تا یکی پادشاو کام روا و (اورا) گنجهاء آگنده و لشکرها و خیل وجود و عز و جاهست، و یکی بنده و درویش و برهنه و رنجور و بی کس و مزدور و ذلیل و خوارست و درمیان این دو طرف خلق را مراتب است‌اندر دنیا، کارهاء دین را نیز دو طرف متناقضست و خلق‌اندرو بر مراتب‌اند.یکی بدان منزلست که خلق را بجملگی بشفاعت او امید است و بصلوات دادن برو مر امت را بخدای تقریبست، چنانک خدای تعالی گفت: قوله «ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین امنو صلوا علیه و سلموا تسلیما.»و دیگر چنانست که لعنت کردن بر ابلیس طاعت است از ما مر خدای را کافر شدن بدو ایمانست، و خدای چنان گفت: قوله «فمن یکفر با‌لطاغوت و یومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی.» و اگر کسی (را) چنان ظن بود که مر رسول را علیه‌السلام و مخلصان او را بروزگار ایشان همه سعادت بود وز منافقان و کافران رنجه نبودند، ظن او خطا بود، بل رسول علیه‌السلام بروزگار خویش رنجه و تنگ دل و بضرورت بود، چنانک خدای تعالی همی گویدمر او را بر سبیل تعزیت بدین آیت: قوله (ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین، و «اعبد ربک حتی یاتیک الیقین.» همی گوید «ما همی دانیم که دل تو تنگ شود بدانچ همی گویند؛ تو مر خدای را سپاس دار باش و تسبیح کن وز نماز‌کنان باش و بپرست خدای را تا عمرت سپری شود.»
فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ الآیة... هر پرستیده که پرستند جز از اللَّه، همه طاغوت‌اند، اگر از شیطان است یا صنم یا سنگ یا درخت یا حیوان یا جماد. و گفته‌اند طاغوت هر کسی نفس اماره اوست که ببدی فرماید و از راه ببرد و الطاغوت ما یطغی الانسان، فاعول من الطغیان میگوید هر که بطاغوت کافر شود و باللّه مؤمن دست در عروه وثقی زد، عروه وثقی دین اسلام است با شرائط و ارکان آن.
شمشیر ملک دید هدی گفت فدیناک طاغوت پرستان را طاعون و بلائی
نه چون چیپال هند از جور تختی کرده طاغوتش نه چون خاقان چین از ظلم تاجی داده طقیانش
اندرون او دو طاغوت کهن روح قومی کشته از بهر دو تن
تو را از آستان خود براندند رجیم و کافر و طاغوت خواندند
و گفته‌اند که خطاب منافقان است، ایشان که بآشکارا تصدیق مینمودند و پنهان تکذیب در دل میداشتند. میگوید: ای شما که بآشکارا ایمان آوردید! در خلوت و در سرّ ایمان آرید. قومی گفتند که: احتمال کند که این خطاب بت‌پرستان باشد، و معنی آن بود که: ای شما که ایمان به لات و عزی و طاغوت آوردید! بخدا و رسول ایمان آرید، که چون لا بدّ ایمان بچیزی میباید آورد، بخدای سزا بود که آرند، و برسول وی، و کتابهای وی، نه بآنکه در وی نه منفعتست، و نه مضرّت، نه آفریند، نه روزی دهد، نه زنده کند، نه میراند.
آن لحاف کهنه پرپنبه را چبغوت دان پوستین کهنه و رخت و لباس ژنده سخش
بو سفیان و اصحاب وی کعب اشرف را گفتند و حیی اخطب با وی که: ما بر شما آمن نباشیم بآنچه می‌گویید؟ نباید که این مکر میسازید بر ما؟ اگر میخواهید که شما را بآنچه گفتید استوار داریم، این دو بت را سجود برید، و بایشان ایمان آرید، و آن دو بت جبت و طاغوت بودند. ایشان مر آن بتان را سجود بردند، و ایشان را پرستیدند. اینست که ربّ العالمین گفت: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیباً مِنَ الْکِتابِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ. میگوید: نه بینی ای محمد این علما و حاکمان جهودان را که به جبت و طاغوت ایمان میآرند؟ و ایشان را سجود میبرند؟