غلیظی
معنی کلمه غلیظی در فرهنگ فارسی
جملاتی از کاربرد کلمه غلیظی
آن شب آنجا سخت باران در گرفت کز غلیظی ابرشان آمد شگفت
پروژهٔ مسافر ناپیدا که به سفارش موزهٔ هنر مدرن آرکن در سال ۲۰۱۰ اجرا شد شامل تونل ۹۰ متری بود که در آن بازدیدکنندگان مواجهه با مه غلیظی میشدند که دید آنها را از فاصلهٔ ۱٫۵ متری به بعد محدود میکرد هدف الیاسون هم همین بود تا مشارکت کنندگان با حواس به غیراز بینایی خود به کاوش محیط تونل بپردازند.
در سال ۱۹۴۸ میلادی در اثر وارونگی هوا در شهر دونورا در ایالت پنسیلوانیا مه دود غلیظی باعث مرگ ۲۰ نفر شد. تا ۱۰ سال بعد از این حادثه آمار مرگ و میر در این شهر بسیار بالاتر از شهرهای اطراف بودهاست.
چون شیاطین با غلیظیهای خویش واقفاند از سر ما و فکر و کیش
دم عشق است و عشق از لطفْ پنهان ولی من از غلیظی های هایم
رَمَصْ: رطوبت غلیظی که در اطراف پلک چشم باشد.
با غلیظی خر ز یاران ای فقیر در نشاط آید شود قوتپذیر
او را همان بهتر که به کاری مشغول باشد و آن غیبت است از نظر به قرص آفتاب. و همچنین پیش بیمار ذکر طعامهای خوش مهیّج است او را در تحصیل قوّت و اشتها الّا حضور آن اطعمه او را زیان باشد؛ پس معلوم شد که لرزه و عشق میباید در طلب حقّ. هر کهرا لرزه نباشد خدمت لرزندگان واجب است او را. هیچ میوهای بر تنهٔ درخت نروید هرگز، زیرا ایشان را لرزه نیست سر شاخهها لرزان است، امّا تنهٔ درخت نیز مقوّیست سر شاخهها را و به واسطهٔ میوه از زخم تبر ایمن است و چون لرزهٔ تنهٔ درخت به تبر خواهد بودن او را نالرزیدن بهتر و سکون اولیتر تا خدمت لرزندگان میکند. زیرا معینالدّین است عینالدّین نیست بهواسطهٔ میمی که زیادت شد بر عین. اَلزِّیَادَةُ عَلَی الْکَمَالِ نُقْصَانٌ آن زیادتیِ میم نقصان است، همچنانکه شش انگشت باشد اگرچه زیادت است الّا نقصان باشد. احد، کمال است و احمد هنوز در مقام کمال نیست چون آن میم برخیزد به کلّی کمال شود یعنی حق محیط همه است هرچه براو بیفزایی نقصان باشد این عدد یک با جملهٔ اعداد هست و بی او هیچ عدد ممکن نیست. سیّد برهانالدّین فایده میفرمود ابلهی گفت در میان سخن او که «ما را سخنی میباید بیمثال باشد» فرمود که «تو بیمثالی بیا تا سخن بیمثال شنوی آخر تو مثالی از خود تو این نیستی این شخص تو سایهٔ توست» چون یکی میمیرد میگویند: «فلانی رفت» اگر او این بود پس او کجا رفت؟ پس معلوم شد که ظاهرِ تو مثالِ باطن توست، تا از ظاهر تو بر باطن استدلال گیرند. هر چیز که در نظر میآید از غلیظیست چنانک نَفَس در گرما محسوس نمیشود الّا چون سرما باشد از غلیظی در نظر میآید بر نبی علیهالسّلام واجب است که اظهار قوّت حقّ کند و به دعوت تنبیه کند الا براو واجب نیست که آنکس را به مقام استعداد رساند، زیرا آن کارِ حقّ است و حق را دو صفت است قهر و لطف، انبیا مظهرند هر دو را مؤمنان مظهر لطف حقّند و کافران مظهر قهر حق. آنها که مقر میشوند خود را در انبیا میبینند و آواز خود ازو میشنوند و بوی خود را ازو مییابند کسی خود را منکر نشود، از آن سبب انبیا میگویند به امّت که ما شماییم و شما مایید میان ما بیگانگی نیست کسی میگوید که این دست من است هیچ ازو گواه نطلبند زیرا جزویست متّصل، امّا اگر گوید فلانی پسر منست ازو گواه طلبند زیرا آن جزویست منفصل.