غلک
معنی کلمه غلک در فرهنگ معین
معنی کلمه غلک در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - کوزه ای که سر آن را به چرم گیرند و سوراخی در آن کنند و پول را در آن ریزند و آن مورد استفاده تمغاچیان راهداران و جز آن بود و در بقاع متبرکه و همچنین قمارخانه ها مستعمل بود ۲ - کوزه سفالین یا صندوقچه فلزی که کودکان پول خود را در آن ذخیره کنند .
معنی کلمه غلک در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه غلک
شیخ گفت: کل ماشغلک عن اللّه فهو علیک مشؤم.
اذا أمکنت فرصه فی العدو فلا تبدء شغلک الا بها
خواستم شغلکی که شغلی هست هست از آنسان که من همی دانم
قال النبی (ص): «اغتنم خمسا قبل خمس: شبابک قبل هرمک و صحّتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک و حیاتک قبل موتک و فراغک قبل شغلک».
إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا له معنیان: احدهما: انّ لک فی النّهار فراغا و تصرّفا و تقلّبا طویلا تقدر أن تسبح فی حوائجک و اشغالک بالنّهار. و اصل السّبح سرعة الذّهاب و منه السّباحة فی الماء. و المعنی الثّانی إِنَّ لَکَ فِی النَّهارِ سَبْحاً طَوِیلًا ای فراغا للنّوم فقم اللّیل و نم بالنّهار. و قیل: معنی الآیة مذاهبک بالنّهار فیما یشغلک کثیرة و اللّیل، اخلی لک و اعون علی وعی ما یوحی الیک فقم من نومک باللّیل. و قرأ یحیی بن یعمر: سبخا بالخاء المعجمة، ای استراحة و تخفیفا للبدن و منه
آنگه گفت: کل ما شغلک عن اللّه فهو مشؤوم علیک هرچ دنیای تست آفت و پراکندگی تست و در هرچ پراکندگی تست و اَماندگی تست ازین معنی در دنیا و آخرت.
ثمّ قال: لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ هذا کلام محذوف الجواب، و التّقدیر لو علمتم ما لکم و ما علیکم علما یقینا ما أَلْهاکُمُ التَّکاثُرُ و ما شغلکم ذلک عن غیره و اضاف العلم الی «الیقین» و هو نعته لاختلاف اللّفظین کقوله: «إِنَّ هذا لَهُوَ حَقُّ الْیَقِینِ». قال قتادة: کنّا نحدّث انّ «عِلْمَ الْیَقِینِ» ان یعلم انّ اللَّه باعثه بعد الموت.
آوردهاند کی درآن کی شیخ قدس اللّه روحه العزیز بنشابور بود دو مرد معروف با یکدیگر گفتند کی ما را از شیخ امتحانی باید کرد تا به کرامات بجای آرد یا نه؟ به نزدیک شیخ رویم و از وی چیزی بستانیم و بهریسه دهیم. حکایتی راست کردند و پیش شیخ آمدند و گفتند کی در همسرایگی مادختر کیست یتیمه، اورا به شوهری دادیم و هرچ او را فریضه بکار آید از هرکسی بخواستهایم و امروز آن شغلک او راست شده است، امشب او را بخصم میسپاریم. میباید که او را بروشنایی شیخ بخانۀ شوهر بریم تا آن تبرّک به روزگار ایشان فرا رسد. شیخ حسن مؤدب را بخواند و گفت ای حسن دو شمع بزرگ بیاور و بدیشان ده که هریسه گران میفروشند. چون آن هر دو این سخن بشنیدند ازدست بشدند و روی در پای شیخ مالیدند و توبه کردند و از ملازمان خدمت شیخ شدند.
مصطفی (ص) فرا عبد اللَّه عمر گفت «کن فی الدنیا کانّک غریب او عابر سبیل وعد نفسک فی الموتی و اذا اصبحت نفسک فلا تحدثها بالمساء و اذا امسیت فلا تحدّثها بالصباح و خذ من صحتک لسقمک و من شبابک لهرمک و من فراغک لشغلک و من حیاتک لوفاتک فانک لا تدری ما اسمک غدا».
فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها این عجب نگر که ز اول رهی را بنوازد شغلکهاش بر سازد بآخر غوغا فرستد و ساخته بر اندازد و در خم چوگان عتاب آرد.