معنی کلمه غلو در لغت نامه دهخدا
غلو. [ غ ُ ] ( از ع ، اِمص ) مخفف غُلُوّ. از حد گذشتن.گزافکاری. مبالغه. رجوع به غُلُوّ شود :
خفته اند آدمی ز حرص و غلو
مرگ چون رخ نمود انتبهوا.سنایی.هست چون شیعه را بر آل علی
من رهی را به خدمت تو غلو
از بد چرخ آسیاکردار
خشک شد در دهان بنده خدو.سوزنی.شیر خود را دید در چه از غلو
خویش را نشناخت آن دم از عدو.مولوی ( مثنوی ).پادشاهی کن برو بخشا که او
سهو کرد و خیره رویی و غلو.مولوی ( مثنوی ).
غلو. [ غ ُ ل ُوو ] ( ع مص ، اِمص ) غلو در امر؛ درگذشتن از حد آن. ( منتهی الارب ). از حد درگذشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( مصادر زوزنی ) ( غیاث اللغات ) ( مجمل اللغة ) ( تاج المصادر بیهقی ). تجاوز حد. گزاف کاری. گزافه. مبالغه : آفت ملک شش چیز است ، حرمان... و غلو در عقوبت و سیاست و غیره. ( کلیله و دمنه ). || گران بودن. گرانی بها. ( دزی ج 2 ص 225 ). || گران دادن. بهای بسیار خواستن. ( دزی ج 2 ص 225 ). غلو به معنی غلاء غیر فصیح است. ( النقود العربیة ص 211 ). || به نهایت بلند نمودن دست را در انداختن تیر، یا به نهایت قدرت دور انداختن تیر را. ( منتهی الارب ). دست بلند کردن آنقدر که توان بلند کرد. ( غیاث اللغات ). || غلو سهم ؛ بلند گردیدن در رفتن و درگذشتن حد را. || غلو نبت ؛ بالیدن گیاه و درهم پیچیده و انبوه شدن. ( منتهی الارب ). || غلو درباره کسی ؛ بدنام و رسوا کردن او را. ( از دزی ج 2 ص 225 ). || ( اصطلاح عروض ) روی را در یک جا ساکن و یک جا متحرک آوردن ، و این از عیوب قافیه است.
مثال :
صلاح کارکجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا.حافظ. || حرکتی است که پیش از تنوین غالی واقع شودو تنوین غالی آن است که به قوافی مقید چسبد. رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون ذیل غلو و تنوین شود. || ( اصطلاح بدیع ) نوعی از مبالغه است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). و آن چنان باشد که مدعای متکلم به حسب عقل و عادت هردو محال باشد. ( غیاث اللغات ):