غلظت

غلظت

معنی کلمه غلظت در لغت نامه دهخدا

غلظت. [ غ ِ ظَ ] ( ع اِمص )غلظة. درشتی. ( مجمل اللغة ). رجوع به غلظة شود. || ستبری. ( مجمل اللغه ). سطبری. مقابل تُنکی. مقابل رقت. سطبرا. کلفتی. زبری. رجوع به غلظة شود.
غلظة. [ غ َ ظَ ] ( ع مص ) درشت شدن. سطبر گردیدن. ( از المنجد ). مقابل نازکی و رقت. ( ازاقرب الموارد ). غِلظَة. غُلظَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) درشتی و بدخویی و بدزبانی. فظاظت. ( اقرب الموارد ). || گندگی. سطبری. درشتی. خلاف رقت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غِلظَة. غُلظَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || غلظة رجل ؛ سخت و قوی بودن مرد. || غلظة سنبله ؛ دانه برآوردن خوشه. ( از اقرب الموارد ).
غلظة. [ غ َ ل َ ظَ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ غالظ. ( اقرب الموارد ). رجوع به غالظ شود.
غلظة. [ غ ِظَ ] ( ع مص ) درشت شدن. سطبر گردیدن. ( از المنجد ). مقابل نازکی و رقت. ( اقرب الموارد ). غَلظَة. غُلظَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || درشتی کردن. ( ترجمان علامه جرجانی ). سختگیری. خشونت. ( دزی ج 2ص 222 ) : ولیجدوا فیکم غلظة. ( قرآن 123/9 ). || غلظة رجل ؛ سخت و قوی بودن مرد. || غلظة سنبله ؛ دانه برآوردن خوشه. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) گندگی. سطبری. درشتی. خلاف رقت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غَلظَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || کینه و دشمنی ، یقال : بینهما غلظة؛ ای عداوة. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
غلظة. [ غ ُ ظَ ] ( ع مص ) به معانی غَلظَة. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به غَلظَة شود.

معنی کلمه غلظت در فرهنگ معین

(غِ ظَ ) [ ع . غلظة ] ۱ - (مص ل . ) غلیظ شدن ، ستبر گردیدن . ۲ - (اِمص . ) ستبری .

معنی کلمه غلظت در فرهنگ عمید

۱. غلیظ شدن .
۲. (شیمی ) مقدار جزئی از اجزای سازندۀ یک جسم جامد حل شده در محلول و یا سهم گاز در یک مخلوط گازی.
۳. [قدیمی] درشت شدن ، ستبر شدن ، درشتی، ستبری.
۴. [قدیمی] درشت خویی .
۵. [قدیمی] کینه و دشمنی.

معنی کلمه غلظت در فرهنگ فارسی

غلیظشدن، درشت شدن، ستبرشدن، درشتی، ستبری
۱ - ( مصدر ) درشت شدن ستبر گردیدن ۲ - ( اسم ) ستبری درشتی .

معنی کلمه غلظت در فرهنگستان زبان و ادب

{concentration} [شیمی، مهندسی بسپار] جِرم یا حجم یا تعداد مول های جسم حل شده در مقدار معینی حلاّل یا محلول

معنی کلمه غلظت در دانشنامه عمومی

غلظت کمیتی است که بیان می کند چه مقدار از یک حل شونده در حلال حل شده است.
به طور کلی غلظت چه با تغییر فشار و چه دما می تواند تغییر کند. افزایش فشار همواره غلظت ماده را زیاد می کند و افزایش دما عموماً غلظت را کاهش می دهد اما قابل توجه است که برخی استثناها دراین خصوص وجود دارد. برای مثال غلظت آب در بین دمای ۰تا۴درجه سانتی گراد کاهش می یابد درست مانند رفتاری که از سیلسیوم در دماهای پایین مشاهده شده است. تأثیر فشار و دما بر روی غلظت مایعات و جامدات کم است. قابلیت فشردگی مایع یا جامد ( ۱۰−6 ) bar−۱ است. این بدان معناست که در حدود ۱۰هزار مرتبه فشار اتمسفر برای کاهش حجم یک ماده به اندازه یک درصد لازم است. ( هم چنین فشار حدود هزار برای شن و خاک رس نیاز است. در مقابل غلظت گازها به طور قوی تحت تأثیر فشار است. غلظت یک گاز ایده آل طبق فرمول  : ρ = M P R T , که M جرم مولار و P فشار و R ثابت جهانی گازها و T دمای مطلق است. این بدان معناست که غلظت یک گاز ایده آل می تواند با دو برابر کردن فشار یا نصف کردن دمای مطلق دو برابر شود.

معنی کلمه غلظت در دانشنامه آزاد فارسی

غِلْظت (concentration)
در شیمی، مقدار مادۀ حل شده در مقدار معیّنی از محلول. این مقدار با جرم مشخص می شود و فقط برای مایعات این مقدار را با حجم مشخص می کنند. واحدهای متداول غلظت عبارت اند از مول در دسی متر مکعب، گرم در دسی متر مکعب (لیتر)، گرم در صد سانتی متر مکعب، و گرم در صد گرم. اگرمقداری حلال از محلول جدا شود، محلول غلیظ می شود. در محلول های غلیظ، درصد جزء حل شده بالاست. آب نمک غلیظ حاوی حدود ۳۰ درصد کلرید سدیم در آب است. سود سوزآور غلیظ حدود ۴۰ درصد هیدروکسید سدیم دارد و اسید سولفوریک غلیظ شامل ۹۸ درصد اسید است.

جملاتی از کاربرد کلمه غلظت

اما با کافران و منافقان لختی درشت‌تر شو، و با ایشان جهاد کن. یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ. بسا فرقا که میان حبیب و میان کلیم است! حبیب را بدرشتی فرمود در کافران، و باز خواند از مداهنت، که در خوی وی همه رفق و لین بود. و کلیم را بضدّ این گفت: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً بنرمی و رفق فرمود، و باز خواند او را از حدّت و غلظت که در وی بود.
و گروهی بر جاده اعتدال مستقیم اند، که غضب ایشان به موقع، و غلظت ایشان به جاست و در هنگام غضب از حد شرع و عقل تجاوز نمی کنند.
ز بس غلظت غبار صرصر آفت کند تیره همه چشم ز ره را سر بسر بل رنگ خفتان را
پس بر هر عاقلی واجب است که نهایت احتراز را از آن بکند، و هر کاری که می خواهد بکند یا هر سخنی که می خواهد بگوید اول در آن فکر کند و خود را محافظت نماید که غلظت و بدخوئی از او صادر نشود و فضلیت رفق را به یاد آورد و خود را بر آن بدارد تا ملکه او گردد.
و روی انّ المجادلة أتت یوما عمر بن الخطاب فسألته حاجة و اغلظت له فی الکلام شدیدا.
او را بدرشتی فرمود ور ایشان و باز خواند از مداهنت از بهر لین و رفق که در خوی وی بود بضد آن که فرا کلیم خود گفت: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً بنرمی و رفق فرمود و باز خواند از حدّت و غلظت که در وی بود.