معنی کلمه غرور در لغت نامه دهخدا
بدان ای گرفتار بند غرور
در این است رسم سرای سرور.فردوسی.آنچه گفتند تا این غایت و نهادند، جمله غرور و عشوه و زرق بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 527 ).
گر نیز غرورجهان بخرم
پس همچو تو گم بوده در ضلالم.ناصرخسرو.بسی نماند که باران ابر رحمت تو
برافکند ز بیابانها غرور سراب.ابوالفرج رونی.تشنگان امید فضل تو را
ننماید جهان سراب غرور.مسعودسعد.اندر ایام تو بر خوان غرور روزگار
ناکسان کس شده خوردند در لوزینه سیر.سوزنی.شد آنکه بست فروغ غرور و آتش آز
میان دیده همت خیال پندارم.خاقانی.چو ماه سی شبه ناچیز شد خیال غرور
چو روز پانزده ساعت کمال یافت ضیا.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 4 ).غرور دهر و سرور جهان نخواستی از آنک
نداشت از غم امت به این و آن پروا.خاقانی.شهادات صخور همه افک و زور است و منشاء اغرا و غرور. ( ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هَ. ق. ص 353 ).
ای در غرور دل را داده شراب غفلت
بس دل بده که او را مست خراب برده.عطار.و گفت از صحبت پنج کس حذر کنید: یکی از دروغگوئی که همیشه با وی در غرور باشی. ( تذکرة الاولیاء عطار ). در این تمنی زور و اباطیل غرور به اعتماد شوکت رجال و شوکت رماح و نضال جمعیتی ساختند. ( جهانگشای جوینی ). بدین عشوه و غرور می پنداشت که دفع مقدور تواند کرد. ( جهانگشای جوینی ).
چشم آخربین تواند دید راست
چشم اول بین غرور است و خطاست.مولوی.- جام غرور ؛ شراب غرور :
کسی ز جام غرور زمانه مست مباد.اوحدی.- دار غرور ؛ دنیا.
- سرای غرور ؛ مجازاً به معنی دنیاست. این جهان که خانه فریفتگی است :