معنی کلمه غرد در لغت نامه دهخدا
بسا خان کاشانه و خان غرد
بدو اندرون شادی و نوش خورد.ابوشکور بلخی ( از آنندراج ) ( از فرهنگ رشیدی ).این بیت شاهد بادغرد نیز آمده و در اینجا به جای بادغرد، خان غرد، و البته یکی مصحف است.
این طاق و رواق وصفه و غرد
سودی نکند به زاری و درد.استاد لطیفی ( از فرهنگ شعوری ).خُص . بیت من شجر او قصب ، سمی خصاً لما فیه من الخصاص و هی التفاریج الضیقة. ( اقرب الموارد ). بادغرد. پچکم. ( فرهنگ اسدی نخجوانی ). بجکم. بجگم. خم.زیرزمین. سرداب.
- ترکیب ها:
- بادغر. بادغرد. رجوع به بادغر، بادغرد و غر شود.
|| نوعی از سماروغ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). غَراد. غَرادة. غَردة. غِرد. غِردة. غَرَد. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مرغی که آواز خود را بلند کند و با آن به طرب آورد. غِرد. غِرّید. ( از اقرب الموارد ).
غرد. [ غ َ ] ( اِ ) نوائی است از موسیقی.
غرد. [ غ َ ] ( اِخ ) خانه ای در سرمن رأی مرمتوکل را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یاقوت در معجم البلدان گوید: بنائی است برای متوکل در سرمن رأی در دجله ، که وی یک میلیون درهم بدان خرج کرد. و ضبط این کلمه به نظر من صحیح نیامد و گمان می کنم فرد باشد.
غرد. [ غ َ ] ( پسوند ) ( مزید مؤخر ) ظاهراً لغتی در گرد پساوند امکنه : باشغرد. رجوع به غر شود.
غرد. [ غ َ رَ ] ( ع مص ) بلند کردن طائر آواز را، و طرب انگیز نمودن و در حلق بگردانیدن.( منتهی الارب ) ( آنندراج ). آواز گردانیدن به نغمات سرود و خوانندگی. ( برهان قاطع ). تغرید. || ( اِ ) نوعی از سماروغ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). نوعی از رستنی که کمات گویند. ( برهان قاطع ). غَراد. غَرادة. غَرد. غَردة. غِرد. غِردة. ( اقرب الموارد ).
غرد. [ غ َ رِ ] ( ع ص ) مرغ بلند و خوش آواز. ( از منتهی الارب ) ( المنجد ). هر آوازخوان خوش صوت. ( از معجم البلدان ). غِرد. غِرّید. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). غَرد. ( اقرب الموارد ). مُغَرِّد. ( المنجد ). || آنکه آواز میخواند ( شتربان ). ( از دزی ج 2 ص 206 ). || صوت غرد کذلک. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نوعی از پای افزار و کفش باشد که از گیاه و علف سازند. ( برهان قاطع ) . در فرهنگهای عربی این معنی دیده نشد.