غداره

معنی کلمه غداره در لغت نامه دهخدا

( غدارة ) غدارة. [ غ ُ رَ ] ( ع اِ ) آنچه سپس گذارند آن را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هرچیزی که آن را ترک کنند و باقی گذارند. ( از اقرب الموارد ).
غدارة. [ غ ِ رَ ] ( ع اِ ) صاحب منتهی الارب به معنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده ، و این معنی در دیگر قوامیس عرب دیده نشد.
غدارة. [ غ َدْ دا رَ ] ( ع ص ) مؤنث غدار. ( منتهی الارب ). زن بیوفا و فریبنده. ( ناظم الاطباء ). || سنون غداره ؛ سالهایی که پرباران باشد و سبزه کم روید. ( از اقرب الموارد ).
غداره. [ غ َ رَ / رِ ] ( اِ ) پیکان پهن بزرگ شکاری ، و آن را به اندام بیل سازند. ( برهان ). پیکان بزرگ. ( جهانگیری ). پیکان تیر بزرگ که به ترکیب بیل سازند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). به معنی پیکان نیزه نیز آمده. ( از لسان العجم ). غداره مأخوذ از کتاره ، کتاله است که در سانسکریت کَتارا و در زبان اردو کَتاره و کَتاری است : شش تن مقدم ایشان خویشتن را به کتاره زدند چنانکه خون در آن خانه روان شد... این خبر به امیر رسانیدند گفت این کتاره به کرمان بایست زد . ( حاشیه برهان چ معین ذیل غداره و کتاره ). صاحب لسان العجم گوید: غداره درترکی شمشیری است که به پهلوی اسب می بندند. ( لسان العجم ). ولی ظاهراً همان غداره و کتاره فارسی است که به زبان ترکی راه یافته. قداره. ( حاشیه برهان چ معین ). رجوع به قداره شود. || دبه برنجین. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). || یک نوع سلاح محافظ سر. ( لسان العجم ). از این کلمه ترکیبات غداره بستن ، غداره بندی ، غداره کشیدن نیز به کار برند.

معنی کلمه غداره در فرهنگ معین

(غَ دّ رِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مؤنث غدار، زن بی وفا. ۲ - زن حیله گر.
( ~ . )(اِ. )۱ - مأخوذ از «کتارة » هندی ، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و راست . ۲ - پیکان پهن ، پیکان نیزه .

معنی کلمه غداره در فرهنگ عمید

غدار (زن ).
=قداره

معنی کلمه غداره در فرهنگ فارسی

قداره:ماخوذازکتاره هندی یک قسم حربه شبیه به شمشیرکه راست وپهن وسنگین است
( صفت ) ۱ - مونث غدار زن بیوفا ۲ - زن محیل محتاله .
صاحب منتهی الارب بمعنی گیسوی بافته و غدیره آورده و جمع آن را غدائر ذکر کرده و این معنی در دیگر قوامیس عرب دیده نشد

معنی کلمه غداره در ویکی واژه

مؤنث غدار، زن بی و
زن حیله گر.
مأخوذ از «کتارة» هندی، سلاحی شبیه به شمشیر اما پهن و ر
پیکان پهن، پیکان نیزه.

جملاتی از کاربرد کلمه غداره

زر و مال، جادوی چشم بند است و گوش بند است. قاضی و حاکمی که موی در مو میبیند به علم و هنر، چون طمع مال و رشوت کند، چشم او ببندد و به روز روشن ظالم را از مظلوم نشناسد. چنانکه علی رضی الله عنه فرمود در خطبهٔ خویش: «و أُحذّرُکم الدنیا فانهّا غراّرةٌ غدارهٌ مکاّرةٌ سحاّرهٌ»
ز دغل عالم غدار دو صد سر دارد سر من در سر این عالم غداره مکن
چون آفتاب آسمان می‌گرد و جوهر می‌فشان بر تشنگان و خاکیان در عالم غداره‌ای
بیشتر وا می‌کنیم از بهر این غداره جا ما که پهلو خالی از دنیای فانی می‌کنیم
ای پسر زال جهان غدارهٔ شوهر کش است با چنین کدبانویی حیف است بودن کدخدا
دام مکری زال دنیا را چو حب و جاه نیست طره مرغول این غداره دود مشعل است
نداده است کسی را مراد دنیاپرست همیشه شوهر غداره جهان عزب است
چو ذوالفقار علی در دل غدارها
دگر کودک نه یی، خود را ببر از دایه دنیا که این غداره خونت میخورد، گر میدهد شیرت
خامش کن گفت از این عالم است ترک کن این عالم غداره را