غایله
معنی کلمه غایله در فرهنگ معین
معنی کلمه غایله در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - دشواری سختی بدی . ۲ - آسیب گزند بلای ناگهانی جمع : غوایل .
معنی کلمه غایله در ویکی واژه
فساد، آشوب.
آسیب، بلای ناگهانی.
جملاتی از کاربرد کلمه غایله
که تا که افتد ز پا سر که آید به سنگ رود که زین رستخیز رهد که زین غایله
تا چه قیامت است این کامد و بر از ابتلا غایله قیام او فتنه روز محشرم
طبع تو باد شاد خور مل به کفت ز جام زر دلبر گلرخت ببر بی غم و رنج و غایله
و اگر سبب از فعل این شخص بود باید که از سوء اختیار و جنایت بر نفس خود احتراز کند و بر کاری که آن را غایله ای بد و عاقبتی وخیم بود اقدام ننماید، چه ارتکاب قبایح فعل کسی بود که به طبیعت ممکن جاهل باشد، و آنکه داند که ظهور آن قبیح که مستدعی فضیحت بود ممکن است و چون ظاهر شود مؤاخذت او بدان ممکن، و هر چند ممکن بود وقوعش تامستبدع، همانا بران اقدام ننماید. پس سبب خوف در قسم اول آنست که بر ممکن به وجوب حکم کنند و در قسم دوم آنکه بر ممکن به امتناع حکم کنند، و اگر شرط هر یک به جای خویش اعتبار کنند از این دو نوع خوف سلامت یابند.
بنشین به حرم روی مکن جانب اعدا زین غایله مشکن دل پر خون پریشان
نطق با فایده جز وصف ببیانش نبود بر بی غایله جر فعل بنانش نبود
سنگ از این غایله بر دل چه زنم گر نزنم چه زنم گر نزنم
خلقی همه شیدایی روی تو در این شهر خود غایله خاص و یا فتنه عامی
فضل او بیغایت است و سِرِّ او بیغایله حال او بیمنت است و جود او بیمنتها