غایت. [ ی َ ] ( ع اِ ) غایة. پایان. نهایت. سرانجام. پایان کار. ( زمخشری ). نسبت به آن غایی است. ج ، غای و غایات. ( از قطرالمحیط ).پایان هر چیزی از زمان و مکان. ( منتهی الارب ) : و ناصحان وی باز نموده بودند که غور و غایت این حدیث بزرگ است. ( تاریخ بیهقی ). گفت... بخشیدیم... واین غایت کرم و حلیمی باشد. ( تاریخ بیهقی ). غوررسی و غایت چنین کارها چیست. ( تاریخ بیهقی ). جمعی نادان ندانند که غوررسی و غایت چنین کارها چیست چون نادانند معذورانند. ( تاریخ بیهقی ). غایت دشنام او آن بود که چون سخت در خشم شدی گفتی : ای سگ. ( تاریخ بیهقی ). و گر گویی ملا باشد روا نبود که جسمی را نهایت نبود و غایت بسان جوهر اعلا.ناصرخسرو.غایت رنگهاست رنگ سیاه که سیه کم شود بدیگر رنگ.ناصرخسرو.غایت موی من سپید بود زین شگفتی همی شوم دلتنگ.ناصرخسرو.چرخی و ابری و خورشیدی و دریائی و کوه وین صفات اینهمه را غایت مدح است و ثناست.مسعود سعد.خدمت تو چنان کنم همه سال که تو را غایت رضا باشد.مسعود سعد.و به حقیقت بشناخت که اگر این کلید راز بدست وی دهد... در آن جانب کرم و مروت و حق صحبت و ممالحت بغایت رساند. ( کلیله و دمنه ). غایت نادانی است... آموختن علم به آسایش. ( کلیله و دمنه ). هر که از غایت محاربت غافل باشدپشیمان گردد. ( کلیله و دمنه ). و در دین و دنیا بغایت همت و قصارای امنیت برساناد. ( کلیله و دمنه ). و دوستی و برادری با او بغایت لطف و نهایت یگانگی رسانید. ( کلیله و دمنه ). غایت نادانی است طلب منفعت خویش. ( کلیله و دمنه ). از غایت نور عارض تو آیینه خیال برنتابد.خاقانی.غایت و آیت شناس نامزد حضرتش غایت نصر از غزا آیت وحی از بیان.خاقانی.از غایت احاطت و از قوت و شرف هم جرم آفتابی و هم چرخ اعظمی.خاقانی.ز تو تا غایت مقصد چه یکروزه چه صدساله چو راهی در میان داری که می باید تو را رفتن.خاقانی.هر کاری را غایتی است و هر ملکی رانهایتی و هر حالی را زوالی و هر دولتی را انتقالی. ( ترجمه تاریخ یمینی ). اگر بغایت جد و نهایت جهد برسم هنوز فضیلت سبق و تقدم در تقدیم کرم او راست. ( ترجمه تاریخ یمینی ).
۱. نهایت و پایان چیزی، آخرین درجه. ۲. مقصود، مقصد. ۳. پایان. * غایت مطلوب: نهایت خواسته و آرزو. * غایت مقصود: = * غایت مطلوب * به غایت: بسیار.
معنی کلمه غایت در فرهنگ فارسی
پایان، نهایت، پایان چیزی، مقصود، مقصد ( اسم ) ۱ - پایان نهایت انجام . یا غایت مطلوب . نهایت آرزو کمال مطلوب آرمان . یا غایت قصوی . کمال مطلوب . ۲ - مقصود مقصد . ۳ - حد حد نهایی . یا از غایت . از کثرت : از غایت جود و کرم و بر مروت ناخواسته بخشی به همه خلق همه چیز . ( سوزنی ) یا به غایت . ۱ - بکمال : گل به غیت رسید بگذارید تا بنالد هزار دستانش . ( سعدی ) ۲ - بسیار کثیر: از فقیه بوحنیفه اسکافی در خواستم تا قصیده ای گفت ... و به غایت نیکو گفت . یا به غایتی . بحدی به اندازه ای . تا به غایتی . تا بحدی : لمغانیان مردمان بشکوه باشند ... تا به غایتی که باک ندارند که بر عامل بیک من کاه و یک بیضه رفع کنند . رفیع قدر و عالی مرتبه شد تا به غایتی که خواست او را به خلیفه نام نهند . یا تا این غایت . تا این زمان تاکنون . یا تا بدین غایت . تا این ساعت . یا تا غایت رسیدن . ۱ - به نهایت رسیدن به انتها رسیدن . ۲ - کامل شدن . ۳ - ابتدا آغاز ظهور : تا غایت دین اسلام و ظهور پیغامبر اندر عرب ترسایی در ربیعه و غسان بود . ۴ - نتیجه اثر . ۵ - آنچه فاعل به خاطر آن اقدام بر فعل کنند علت غائی .
معنی کلمه غایت در دانشنامه آزاد فارسی
غایَت (در لغت به معنی نتیجه، فایده و هدف) در اصطلاح فلسفه، علت غایی فعل، که به واسطۀ آن فعل از فاعل صادر می شود و از این رو علت غایی بر تمام علل تقدم دارد. در صدور فعل دو غایت مفروض است: یکی غایت فعل و دیگری غایت فاعل. مثلاً در رفتن به منزلِ دوست جهتِ ملاقات وی، غایتِ فعلِ راه رفتن، رسیدن به منزل دوست است و غایتِ فاعل ملاقاتِ دوست. در این جا، از صدور فعل گاه هر دو امر حاصل می شود و گاه فقط غایت فعل. در تحلیل عقلی، غایت فعل غیر منفعت فعل است، چراکه غایت فعل، محرک فاعل در فاعلیت و مبدأ فاعلیت فاعل است، در حالی که منفعت چنین نقشی ندارد.
معنی کلمه غایت در دانشنامه اسلامی
[ویکی فقه] غایت، آنچه نهایت حکم، موضوع و یا متعلق به آن محدود شده است. غایت به معنای نخست، مانند «کعبین» که درآیه شریفه «... وَأرجُلَکُم الی الکَعْبَین» موضوع حکم ؛ یعنی «أرجُلَکُم» مقید به آن شده است. به موضوع یا متعلق و یا حکم مقیّد به غایت «مُغَیّا» گفته می شود. احکام مرتبط معنای نخست از آن در اصول فقه بحث کرده اند. ← در اصول فقه از معنای دوم غایت در فقه ، در بابهای طهارت ، صلات و بعضی ابواب عقود ، همچون بیع و اجاره سخن گفته اند. ← در طهارت ... [ویکی فقه] غایت (اصول). به کلمات دلالت کننده بر نهایت استمرار زمانی یا مکانی شیء « غایت » آن گفته می شود. غایت، در لغت به معنای نهایت و پایان است،و در اصطلاح، به کلماتی گفته می شود که ادات غایت بر سر آن ها در می آید و بر نهایت استمرار وجودی شی ء در مکان و یا زمان خاصی دلالت می نماید؛ ← مثال یکی از قضایایی که در اصول از آن بحث شده و ثمرات فقهی فراوانی هم دارد، قضیه «مغیّا» به غایت می باشد؛ یعنی قضیه ای که در آن از کلماتی مثل «الی» یا «حتی» که بر غایت دلالت می کنند، استفاده شده باشد. ← بحوث ۱. ↑ مظفر، محمد رضا، اصول الفقه، ج۱، ص۱۲۵. ...
کسی که از سالکان بود و علم ظاهر نیز داند، کم باشد بهغایت، و مگر کم از ده تن باشند و از این ده تن یکی را به یقین نمیدانم که هست یا نه. خواجه امام ابو حامد غزالی و برادرش احمد از این جمله بودند، و خواجه محمد حمویه از این جمله است، چه دانم که علم داند و از این بزرگان است در سلوک.
کتاب ایمان مسیحی تاریخی است، بدان معنا که تأکید دارد الهیات ابدی و نامتغیر نیست، بلکه در هر زمان باید بازبینی و بازنویسی شود. این کتاب میکوشد اختلافات لوتری و کالونی را تحت اصول اعتقادی واحدی رفع کند. در این اثر، تعریف ایمان با تعریف قرون وسطی و نهضت اصلاح دینی متفاوت است و دیگر به معنی «اعتقاد به حقایق عینی خاص» نیست. هدف الهیات نه اثبات آموزههای یک دین، بلکه قابل فهم کردن نهانیترین گوهر آن است. به باور شلایرماخر گوهر مسیحیت چنین است: «دین یکتاپرستی که به نوع غایتشناسانه از دین تعلق دارد. وجه تمایز آن با ادیان دیگر این است که در این دین همه چیز حول نجاتی است که توسط عیسی ناصری تحقق مییابد.»
جلال قدر تو را غایتی معین نیست که بر ثنای تو کس را قرار گیرد رای
ز اظهار نیازم برفروزد، از عتاب است این ولی از غایت امید گویم کز حجاب است این
برکه میانده جویم، در عصر صفویه، مابین سالهای ۱۰۸۵ لغایت ۱۰۹۵ هجری قمری، به سرمایه حاج صفی قلی بن پاسلار محمّد الجویمی کلانتر وقت جویم، بنا گردیدهاست.
دلم رسید چه بی اسم و رسم و جاه جبه شد بغایتی که مرا ورانه انتهاست نه غایت
طی ۳ فصل کاوش باستانشناسی که از سال ۱۳۷۸ لغایت ۱۳۸۱ خورشیدی انجام گرفت، باستان شناسان در محوطه باستانی اریسمان با ایجاد ۴ محدوده در سطح محوطه، به نتایج مثبت و غیرقابل باوری دست یافتند.
و گفت: اگر بنده به هیچ نگرید مگر برآنکه ضایع کرده است از روزگار خویش تا این غایت، او را این اندوه تمام است تا به وقت مرگ.
جز با محرم ز غایت حفظ راز دل خود برون نداده
در اخلاق، ارزش ذاتی ویژگی هر چیزی است که به خودی خود ارزشمند است. ارزش ذاتی بر خلاف ارزش ابزاری (همچنین به عنوان ارزش بیرونی شناخته میشود) است، که ویژگی هر چیزی است که ارزش خود را از رابطه با یک چیز ذاتی باارزش دیگر میگیرد. ارزش ذاتی همیشه چیزی است که یک شی «در خود» یا «به خاطر خود» دارد و یک ویژگی ذاتی است. یک شی با ارزش ذاتی ممکن است به عنوان یک غایت، یا در اصطلاح کانتی، به عنوان یک غایت در خود در نظر گرفته شود.
من چه بگویم که ز بحر کفش فیض کرم تا به چه غایت برم
به دانش غایت آن کار داند چو داند کار را کردن تواند
ساقیا باده بگردان که بغایت خوبست ما بدینگونه زمی مست و می از ما مستور
اصالت سود فلسفهای است که نیکبختی بیشتر برای انسانهای بیشتر را غایت نهایی اخلاق میداند. نیکبختی معمولاً با شادی، لذت و مطلوبیت یکی انگاشته میشود. شعار این فلسفه رفاه ملت بود. اصالت سود اصلاً یک فلسفهٔ انگلیسیست.در فلسفهٔ اصالت سود نتیجهٔ نهایی هر کار مهم است. برای مثال اگر کسی برای کمک به فقرا کاری انجام دهد، این کار بدون توجه به نیت او یک کار خوب است.
از غایت ملا عبد و نقشهای نغز مقبول طبع هر بت صد پیکر آمده
هریس خود را محدود به رد تجربهگرایی به شیوهای صرفاً منطقی نمیکند، بلکه استدلال میکند که بررسی دقیق نتایج بهدست آمده از نظریهها، توسط فیزیک، زیستشناسی و روانشناسی تجربی معاصر، و همچنین رویههای تحقیق علمی، نشان میدهد که تجربهگرایی حتی با جهتگیری خاص علم معاصر همخوانی ندارد. او نتیجه میگیرد که علم از جهانبینی نسبیگرا، کلگرا، ارگانیک، غایتشناسانه و سلسلهمراتبی حمایت میکند؛ جهانبینیای که با پیشفرضهای متافیزیکی اتمیگرایانه، مکانیکگرایانه و کثرتگرایانه منطق صوری و ریاضی، که اشتباهاً توسط فلسفه برجسته شدهاست، در تضاد است.
مشتاق وصالم و وصال تو خیال از غایت شوق من خیالی شده ام