معنی کلمه غال در لغت نامه دهخدا
کسی که غال شد اندر حسودی تو ملک
خدای خانه وی جای رحبه دادش غال.
کسی که در دل او جای کرد خصمی تو
به جای خانه و کاشانه چرخ دادش غال.عماره مروزی.بسا کس که ز بیمش بخلافی که درآورد
فتاد ازسر منظر به بُن غاری و غالی.فرخی.|| در بعضی شهرهای جنوب خراسان مطلق سوراخ را غال گویند: کاسه غال دارد. کوزه غال شده است. || غال گذاشتن کسی را؛ کنایه از فریفتن او را. || به غال گذاشتن کسی را؛ با فریب او را ضامن دین خود کردن. || آشیانه زنبور. ( برهان ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( جهانگیری ). || ریشه مضارع از غالیدن. به معنی بر پهلو غلطیدن. ( فرهنگ اسدی ) ( برهان ). رجوع به غالیدن شود. || ( فعل امر، نف ) غلطانیدن و امر به غلطانیدن.( آنندراج ) ( انجمن آرا ). و از این ریشه است در ترکیب ، کلمه کنغال و کنغاله یعنی امردباز و غلام باره که در اصل کنگ غال بود یعنی امرد را می غلطاند. ( از حاشیه ٔبرهان قاطع چ معین از فرهنگ رشیدی ). || ( اِ ) بوته زرگری . || ( معرب ، اِ ) نوعی ماهی بزرگ ، مأخوذ از اسپانیولی گال ، و ویکتور آن را همان ماهی موسوم به درس دانسته است. ( دزی ج 2ص 198 ).
غال. ( اِ ) خانه. منزل. ( فرهنگ فارسی معین ).
- پشه غال ؛ پشه دار و جای پشه.
- || نام درخت نارون است که آن را شجرة البق گویند و ترکیبی از همین ریشه است. رجوع به پشه غال شود.
غال. قال.
- به غال گذاشتن کسی را ؛ با فریب او را ضامن دین خود کردن.
- غال گذاشتن کسی را ؛ کنایه از فریفتن او را. و رجوع به ترکیب غال گذاشتن در ردیف خود شود.
غال. [ غال ل ] ( ع اِ ) زمین پست درختناک. || روییدنگاه سلم و طلح. || گیاهی است. ج ،غلان در همه معانی. || خانه چلپاسه. || ( ص ) بعیرٌ غال ؛ شتر تشنه. ( منتهی الارب ).
غال.[ غال ل ] ( اِخ ) رودباری است. ( منتهی الارب ). غالة.