۱. غارت گر. ۲. غارت شده، چیزی که از طریق غارت به دست آمده باشد.
جملاتی از کاربرد کلمه غارتی
بنگاه تو سپاه زمستان بغارتید هم گنج شایگانت و هم در شاهوار
چون رباید غارتی از جفت شوی جفت میآید پس او شویجوی
گر خزان غارتی مر باغ را بیبرگ کرد عدل سلطان بهار آمد برای فتح باب
غارتی را عادتی کردند بزازان ما در دکان دارند ازین معنی به خرواران همه
آتش می درزد اندر عالم زهد و صلاح لشکرش را غارتی بر ساخت ز اسب و زین ما
رسانهها، اخلاقیات و نظام قضائی هم نمیتوانند کمک چندانی در تغییر فضای قبیلگی-غارتی کنند چرا که خود پاره ای از جنگ بین قبایل فکری فرهنگی هستند.
اقتصاد غارتی یک منطق اقتصادی در ایران است. منطق نهادهای اقتصادی فرادولتی در ایران مبتنی بر غارت است.
هر غارتی که از حرم شاه برده بود تسلیم شاهزاده بیاقربا نمود
داود پیغامبر هر وقتی که درویشی دیدی ازین سوخته خرمنی، غارتیده عشقی، دانستی که محل عهد اسرار ازل است، با وی بنشستی و آرام گرفتی، گفتی: آنچه مقصود است و آرام دل من، درو تعبیه است. یعقوب پیغامبر که در بیت الاحزان نشست، و بدرد فراق یوسف چندان بگریست که بینایی در سر آن شد، تو گویی در بند صورت یوسف بود، و از روی حقایق آن بقیت نقاوه صفاوت خلّت بود که در ناصیه یوسف تعبیه بود، و یعقوب را زیر و زبر همی داشت. رویم بغدادی گوید: العارف مرآة، من نظر فیها تجلی له مولاه، و الیه الاشارة بقوله عزّ و جلّ: سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ.
چشمان تو مدام بیغمای دین و دل ترکان اگر زدند بسالی بغارتی
ای سینه دل بغمزه آن ترک مست رفت یغمائیان زملک تو بردند غارتی
ز جهان روح جانها چو اسیر آب و گل شد تو ز دار حرب گلشان برهان و غارتی کن