عینکی

معنی کلمه عینکی در لغت نامه دهخدا

عینکی. [ ع َ / ع ِ ن َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عینک. آنکه عینک به چشم زند. کسی که عادت به عینک زدن دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عینک شود.
- مار عینکی ؛ نوعی مار سمی خطرناک از گروه ماران پروتروگلیف است که در موقع خشم ناحیه گردن خود را پهن میکند و در این حال تصویر عینکی بر روی فلسهای ناحیه خلفی گردن حیوان پدیدار گردد. این گونه مار در هندوستان فراوان است و سالیانه در حدود بیست هزار تن از زهر وی کشته شود.کفچه مار هندی. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به مار شود.

معنی کلمه عینکی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - آن که عینک به چشم می زند. ۲ - آن که عادت به استفاده از عینک دارد.

معنی کلمه عینکی در فرهنگ عمید

کسی که عینک به چشم می زند.

معنی کلمه عینکی در فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه عینک بچشم می زند کسی که عادت به عینک زدن دارد .

معنی کلمه عینکی در ویکی واژه

آن که عینک به چشم می‌زند.
آن که عادت به استفاده از عینک دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه عینکی

از نظرات عینکی و خطرات پینکی میرزا اسمعیل محفوظ میشوم.
سینه صاف مرا هر داغ سودا عینکی است عالمی از هر حبابی در نظر می دارد آب
این یکی می گفت هی با آن یکی تازه گشته، کوهی ما عینکی
عینکی سوی من فرستادی عینکی صاف، صافتر ز بلور
مبنای برجسته‌بینی نشان دادن تصاویر متفاوت به چشم چپ و راست است. در شکل قدیمی این کار به‌وسیلهٔٔ برجسته‌بین انجام می‌شود. در شکل امروزی در سینمای سه‌بعدی این کار توسط عینک سه‌بعدی انجام می‌شود که انواع متفاوتی دارد، مثلاً عینک رنگی یا عینک قطبیده. در روش عینک رنگی، تصویر روی پرده تلفیقی از دو تصویر است و بیننده که عینکی قرمز و آبی به چشم دارد، با هر چشم فقط یکی از این تصاویر را می‌بیند و در نتیجه فیلم را سه‌بعدی تصور می‌کند.