معنی کلمه عورت در لغت نامه دهخدا
تو عورت جهل را نمی بینی
آنگاه شود به چشم تو پیدا.ناصرخسرو.گفت تو دانی که این مردم را بر تو حق است... اگر عورتی آید از ایشان تو اولی تری که بپوشی... گفت کدام عورت پدید آید از آن کس که او را این سیرت باشد کاندرین رقعه نوشته است. ( تاریخ بیهق ). در اثنای این حال عورت اصحاب بدعت و ارباب ضلالت ظاهر شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 492 ). || آلت تناسل و شرمگاه مردم. ( ناظم الاطباء ). عضوی که شخص به سبب شرم آن را می پوشاند. آلت تناسل. شرمگاه. ( فرهنگ فارسی معین ) :
پرهیز کن از جهل به آموختن ایراک
جهلست مَثَل عورت ، پرهیز ازار است.ناصرخسرو.ای عورت کفر و عیب نادانی
پوشیده به جامه مسلمانی.ناصرخسرو.پیش خردمند در این حربگاه
بیخردان را همه تن عورت است.ناصرخسرو.و رجوع به عورة شود.
- ستر عورت ؛ پوشاندن موضعهای مستقبح الذکر. ( فرهنگ فارسی معین ).
- عورت زن ؛ شرم زن. ( از ناظم الاطباء ).
- عورت مرد ؛ ذکر و دو خایه. ( ناظم الاطباء ).
|| ( اصطلاح فقه ) هر چیزی است که نظر کردن اجنبی بدان جایز نباشد. عورت در مرد، قُبُل و دبر او و در زن تمام بدن او است ، به استثناء صورت و دستها و پشت پاها. پوشاندن عورت لازم است مگر در وقتی که بیننده ممیز و محرمی نباشد، ولی در موقع نماز مستور داشتن آن ضروری است اگرچه بیننده ای هم نباشد. || در تداول فارسی ، زن و زوجه مرد. ( از ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ) ( از غیاث اللغات ). ج ، عورات. و رجوع به عورات شود :
وآنکه قصد عورت تو می کند
صدهزاران خشم از تو سر زند.مولوی.عورتی را زهره کردن مسخ بود
خاک و گل گشتن چه باشد ای عنود.مولوی.|| دشواری. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ) ( ناظم الاطباء ).
عورة. [ ع َ رَ] ( ع اِ ) اندام شرم مردم ، و آن بین ناف تا زانو باشد. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ). شرم جای مردم. ( دهار ). اندام شرمگاه مردم ، یعنی از ناف تا زانو. ( ناظم الاطباء ). سواءة، بجهت زشت بودن ِ نگریستن به آن. ( از اقرب الموارد ). || هرچه از نمودن و دیدن آن شرم آید. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). هر امری که از آن شرم شود. || هر محل و موضع ستر. || هر قسمت از اعضای بدن انسان که بجهت شرم و یا ننگ آن را بپوشاند. ( از اقرب الموارد ). || رخنه در سرحد ملک و در صف لشکر و در حصار که از آن بیم باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). خلل در ثغر و سرحد که از آن بیم باشد. ( از اقرب الموارد ) : حالی مصلحت در آن است که دیدبانان نشانیم و از هر جانب که عورتی است خویشتن نگاه داریم. ( کلیله و دمنه ). || ساعتی که در آن کشف عورات سزاوار است ، و آن سه وقت است ، قبل از نماز فجر و هنگام نصف النهار ( نیمروز ) و پس از عشاء آخر. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ، عَورات ، و در هر اسمی که بر وزن فعلة باشد در صورتی که واو و یاء نداشته باشد، حرف دوم متحرک میگردد، عورات را بفتح ثانی «عورات النساء» نیز خوانده اند، و آن لغت قیس باشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ). || شکاف کوه و شعبه آن. ( منتهی الارب ). کفتگی کوهها. ( ناظم الاطباء ). شکاف کوه. ( از اقرب الموارد ). || عورةالشمس ؛ جای برآمدن و فروشدن آفتاب. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). مشرق و مغرب آفتاب. ( از اقرب الموارد ). || مکانی و محلی که بیم فرومانده شدن در راه ، در آن باشد. ( از اقرب الموارد از تاج ). || اًن بیوتنا عورة ؛ یعنی همانا خانه های ما بجهت خالی بودن از مردان ، در دسترس دزدان باشد. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عَوِرة و عورت شود. || ( اِ مص ) یک چشمی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).