معنی کلمه عهد در لغت نامه دهخدا
- عهد خارجی ؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر شده باشد. ( از تعریفات جرجانی ).
- عهد ذهنی ؛ آن است که پیش از آن چیزی ذکر نشده باشد. ( از تعریفات جرجانی ). و رجوع به ماده «عهد ذهنی » شود.
|| توحید خدای تعالی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). توحید کردن خداوندرا. ( از اقرب الموارد ). || پیش کسی درآمدن بچیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). پیش کسی رفتن در کاری. ( از اقرب الموارد ). || نگاه داشتن مودت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). رعایت کردن و حفظ نمودن حرمت. ( از اقرب الموارد ). || اندرز کردن و پیمان نمودن با کسی. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). پیمان بستن و شرط نمودن با کسی. ( از اقرب الموارد ) || ملاقات کردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). برخوردن کردن با کسی. || شناساندن و آشنا ساختن. || وفا نمودن به وعده. ( از اقرب الموارد ). حفظ کردن و رعایت نمودن چیزی را در حالات مختلف. و گویند اصل معنی این کلمه همین است سپس در مورد وثیقه و پیمان ، که مراعات آن لازم است به کار رفته است. ( از اقرب الموارد ) ( از تعریفات جرجانی ). || ضمانت کردن نزد کسی. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ).
عهد. [ ع َ ] ( ع اِ ) اندرز. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). وصیت. ( از اقرب الموارد ) :
بدو گفت کاین عهد من یاد دار
همه گفت ِ بدگوی را باد دار.فردوسی.تو عهد پدر با روانت بدار
به فرزندمان همچنین یادگار.فردوسی. || پیمان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).پیمان و معاهده و شرط و قرارداد. ( ناظم الاطباء ). مَوْثِق و میثاق. ( از اقرب الموارد ) :
عهد و میثاق خویش تازه کنیم
از سحرگاه تا به وقت نماز.آغاجی.بر آن زینهارم که گفتم نخست
بر آن عهد و پیمانهای درست.فردوسی.ز پیمان و سوگند و پیوند و عهد