عن

معنی کلمه عن در لغت نامه دهخدا

عن. [ ع َ ] ( ع حرف جر ) بمعنی از و مرادف «من » که کلمه مابعد خود را جر میدهد و آن دارای ده معنی میباشد: مجاوزت. ( منتهی الارب ) آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). تجاوز. ( ناظم الاطباء ). مانند: سافرت عن البلد؛ یعنی از شهر مسافرت کردم. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بدل ، مانند: و اتقوا یوماً لاتجزی نفس ٌ عن نفس شیئاً ؛ یعنی بپرهیزید از روزی که کفایت نکند نفسی از نفسی دیگر چیزی را. || استعلاء، مانند: فانما یبخل عن نفسه ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد )؛ یعنی فقط بر خود بخل می کند. و مانند أفضل عنی فی کذا؛ یعنی در فلان امر، بر من برتر است که عن در اینجا بمعنی «علی » به کار رفته است. ( از اقرب الموارد ). || تعلیل ، مانند: و ماکان استغفار ابراهیم لِاءَبیه الا عن موعدة ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد )؛ یعنی آمرزش خواستن ابراهیم از برای پدرش نبود مگربه علت وعده ای. || مرادفت بعد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرادف با بعد. ( از ناظم الاطباء ). مرادف با کلمه بعد یعنی «پس از». ( از اقرب الموارد ). مانند: قال عمّا قلیل لیصبحن نادمین ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء )؛ یعنی گفت که دیری نمی پاید که پشیمان گردند. و مانند: عن قلیل أزورک ( اقرب الموارد )؛ یعنی پس از اندکی تو را دیدن میکنم. || ظرفیت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). مانند: و لاتک عن حمل الرباعة وانیا؛ یعنی در نگاه داشتن و حمل کردن مقام و حالتی که در آن هستی سستی مکن. || مرادفت «مِن ». مانند: و هو الذی یقبل التوبة عن عباده ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد )؛ یعنی او کسی است که توبه را از بندگانش میپذیرد. || مرادفت «باء» مانند: و ماینطق عن الهوی ؛ یعنی از هوی و هوس سخن نمی گوید. || استعانت. مانند: رمیت عن القوس ؛ یعنی بوسیله کمان افکندم ، که آن را «ابن مالک » ذکر کرده زیرا این جمله را بصورت «رمیت بالقوس » نیز گویند. || زائد، بعوض «عَن » محذوف. مانند این گفته شاعر:
أتجزع اِن نفس أتاها حمامها
فهلا التی عن بین جنبیک تدفع.
که کلمه «عن » را از اول موصول حذف کرده و پس از آن بطور زائد درآورده ، چه جمله چنین بوده است : فهلا تدفع عن التی بین جنبیک. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). معنی بیت چنین است : آیا بیتابی می کنی هرگاه نفسی را مرگش فرارسد، پس چرا آنچه را بین دو پهلوی توست دفع نمیکنی !

معنی کلمه عن در فرهنگ معین

(عَ نْ ) (اِ. ) مدفوع انسان .

معنی کلمه عن در فرهنگ فارسی

نام مردابی است در دیار خثعم

معنی کلمه عن در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَنْ: از
معنی عَنِ: از (در اصل "عَنْ "بوده که در عباراتی نظیر"عَنِ ﭐلَّذِی "چون به ساکن یا تشدید رسیده حرکت گرفته است)
معنی رَاغِبٌ ... عَنْ: روی گردان از(کلمه رغبت وقتی با لفظ " عن "متعدی شود ، معنای اعراض و نفرت را میدهد ، و چون با لفظ " فی "متعدی شود ، معنای میل و شوق را میدهد )
معنی نَتَجاوَزُ عَن: در می گذریم از
معنی تُجَادِلُ عَن: دفاع می کند از(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی جَادَلْتُمْ عَنْ: دفاع کردید از(مجادله: اصرار در بحث و پافشاری کردن در یک مساله برای غالب شدن در رأی است )
معنی یَرْغَبُ عَن: رو گردان شود از (رغبت به معنی میل و اشتیاق که با اضافه شدن "عَن "معنی اش "اعراض و نفرت" شده است)
معنی أَرَاغِبٌ أََنتَ عَنْ: آیا رو گردانی
معنی لَا تُجَادِلْ عَن: دفاع نکن از
معنی یُکْشَفُ عَن سَاقٍ: شدت وسختی به نهایت میرسد (تعبیر کشف از ساق مثلی است برای افاده نهایت درجه شدت ، چون وقتی انسان به سختی دچار زلزله یا سیل یا گرفتاری دیگر میشود ، دامن لباسش را بالا کشیده کمر را میبندد ، تا بهتر و سریعتر به تلاش بپردازد ، و وسیله فرار از گرفتاری را فر...
معنی أَنَّ: که - اینکه(حرف تأکید)
معنی أَن: که
ریشه کلمه:
عن (۴۶۵ بار)
حرف جرّ است. اهل لغت برای آن 9 معنی نقل کرده‏اند که مشهورترین آنها تجاوز است مثل:«سافَرْتُ عَنِ الْبَلَدِ» و «رَمَیْتُ عَنِ الْقَوْسِ» که دلالت به گذشتن سفر از بلد و تیر از کمان را دارد. از جمله به معنی علّت آید در آیه . قاموس و اقرب الموارد تصریح کرده‏اند که «عن» به معنی تعلیل است. در آیه: «اِنّی اَحْبَبْتُ حُّبَ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ»که در «حبب» گذشت احتمال داده‏ایم که «عن» برای تعلیل باشد. از جمله به معنی بدل آید در آیه . گفته‏اند «عن» به معنی بدل و عوض است ولی ظاهراً به معنی تجاوز و «تَجْزی» به معنی کفایت است بقیه معانی در کتب لغت دیده شود.

معنی کلمه عن در ویکی واژه

پلیدی، نجاست، گه، مدفوع. مدفوع انسان.

جملاتی از کاربرد کلمه عن

هیچ است بی وجود وصال تو هر دو کون یعنی وجود کون و مکان بی تو هیچ نیست