عماری

عماری

معنی کلمه عماری در لغت نامه دهخدا

عماری. [ ع َم ْ ما / ع َ ] ( از ع ، اِ ) آنچه بر پشت پیل نهند و در آن نشینند و آن منسوب است به «عمار» واضع آن.( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). صندوق مانندی که برای نشستن سوار آن را بر روی پشت شتر و فیل میگذارند وآن را محمل و هودج هم گویند. و در عربی با تشدید میم است و منسوب به «عمار» که نام اول سازنده آن بود.و بیشتر عَمّاریة استعمال می شده. ( از فرهنگ نظام ). حوضه چوبی که بر پشت فیل بندند، و این بمنزله کجاوه و محمل باشد بر پشت استر. ( بهار عجم ). هودج مانندی که بر پشت فیل بندند، مانند کجاوه و محمل که بر پشت استر و اشتر بندند. ( ناظم الاطباء ). و از لفظ «عماری دار» که کنایه از ساربان است ، مستفاد میشود که عماری بمعنای «محمل » نیز آمده است. ( آنندراج ) :
ز گوهر یمن گشته افروخته
عماری یک اندردگر دوخته.فردوسی.عماری به پشت هیونان مست
چنان چون بود ساز و آیین ببست.فردوسی.عماری و بالای هودج بساخت
یکی مهد تا ماه را درنشاخت.فردوسی.بیاورد پس خسرو خسته دل
پرستنده سیصد، عماری چهل.فردوسی.عماری بماه نو آراسته
پس پشت او اندرون خواسته.فردوسی.با شیر ژیان روز شکار آن بنماید
کز بیم شود نرمتر از پیل عماری.فرخی.باد خزانی ز ابر پیلان کرده ست
از پی آن تا ترا کشند عماری.فرخی.بندگان تو با عماری و مهد
خادمان تو با کلاه و کمر.فرخی.بانگ صلوات خلق از دور پدید آید
کز دور پدید آید از پیل تو عماری. منوچهری.بوستان بانا امروز به بستان بُده ای
زیر آن گلبن چون سبز عماری شده ای.منوچهری.گر زآنکه خسروان را مهدی بود بر اشتر
خنیاگران او را پیل است بر عماری.منوچهری.بدین شهر دروازه ها شد منقش
از آسیب و از کوس چتر و عماری.زینبی.سعد را به عماری اندر به سیستان فرستاد. ( تاریخ سیستان ). احمد بیرون شد... سوی کرکوری اندر عماری و سرهنگان با او و غلام او تگین با او بود اندر عماری ، و یاران او بازگشتند و استر را پی کردند. ( تاریخ سیستان ).
پس آنگه بود چون شاهانه آیین
فرستادش عماریهای زرین.( ویس و رامین ).

معنی کلمه عماری در فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . عَمّاریة ] (اِ. ) کجاوه ، محمل ، هودج .

معنی کلمه عماری در فرهنگ عمید

کجاوه، هودج.

معنی کلمه عماری در فرهنگ فارسی

کجاوه، هودج، وتخت روان مانندی که تابوت مرده رادر آن میگذراندوبگورستان میبرند
( اسم ) هودج مانندی که بر پشت اسب استر شتر و فیل بندند و بر آن نشینند و سفر کنند کجاوه محمل .
نام او محمد بن عبدالستار کرد ری عماری حنفی ملقب به شمس الائمه است

معنی کلمه عماری در دانشنامه عمومی

عماری (خوسف). عماری یک روستا در ایران است که در دهستان قلعه زری عماری ۵۰ نفر جمعیت دارد.

جملاتی از کاربرد کلمه عماری

نان معماریست حبس تن را می بارانیست باغ جان را
آن که از معماری عدلش جهان معمور شد زین خراب آباد آیین خرابی دور شد
خطیب باغ شد بر منبرِ سرو برون آمد گل از سترِ عماری
چه بودی گر به راه اندر ازین پس عماری‌دار او من بودمی بس
عشقت از معماری دل دور دارد خویش را این کهن ویرانه گویا لایق تعمیر نیست
بنای عمر تو معمور باد تا به ابد که تو بنای جهان را به عدل معماری
بکه پیکران برنهاده عماری ز باد صبا دست برده رکایب
به وقت صبح کآن خورشید بد مهر روانه گشت و می شد در عماری
عماری بسیچید رفتن به راه مر آن خفته را اندر آن جایگاه
ز معماری نصیب خضر عمر جاودانی شد به درد باده تا ممکن بود تعمیر دلها کن