عضد

معنی کلمه عضد در لغت نامه دهخدا

عضد. [ ع َ ] ( ع مص ) یاری کردن کسی را و مدد کردن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یاری کردن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || بر بازوی کسی زدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بر بازو زدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). || دردناک گردیدن بازوی کسی. فعل آن مجهول بکار رود. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). دردمند شدن بازو. ( المصادرزوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || خسته کردن پالان بازوی شتر را. ( از منتهی الارب ). گزیدن «قتب » شتر را و زخم کردن وی را. ( از اقرب الموارد ). || آمدن رکائب را از جانب اعضاد آنها و گرد کردن آن را. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بر بازو بستن چیزی را. ( از منتهی الارب ). || سخت و قوی بازو شدن. || بازو گرفته نشاندن گشن ماده را. || بریدن درخت را. ( از منتهی الارب ). درخت از بن بریدن. ( المصادر زوزنی ). درخت بریدن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ). عضد الشجرة؛ درخت را به وسیله معضد قطع کرد. ( از اقرب الموارد ). و چنین درختی را شجر معضود گویند. ( از منتهی الارب ).
عضد. [ ع َ ] ( ع اِ ) بازو. ( منتهی الارب ) ( دهار ) ( از اقرب الموارد ). عَضُد. رجوع به عَضُد شود. || ناحیه و کرانه. ( منتهی الارب ). ناحیه. ( اقرب الموارد ). || یاریگر و مددکار و ناصر. ( منتهی الارب ). ناصر و معین. ( از اقرب الموارد ). ج ، أعضاد. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || رسته خرمابن. ( منتهی الارب ). طریقة از نخل. ( از اقرب الموارد ).ج ، عِضدان. ( منتهی الارب ). أعضاد. ( اقرب الموارد ). || آنچه از درخت بریده شود. ( منتهی الارب ).
عضد. [ ع َ ض َ] ( ع مص ) دردمندبازو گردیدن شتران. ( از منتهی الارب ).بیماری «عَضَد» رسیدن شتر را. ( از اقرب الموارد ).
عضد. [ ع َ ض َ ] ( ع اِ ) بازو. ( منتهی الارب ). عَضُد. رجوع به عضُد شود. || درخت بریده. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بیماریی است در بازوی شتر و در بازوی ستور. ( منتهی الارب ). بیماریی در بازوهای شتر. ( از اقرب الموارد ). || آنچه از ساختمان و غیره اطراف هر چیز باشد. ( از اقرب الموارد ). عَضُد. رجوع به عَضُد شود.
عضد. [ ع َ ض ِ ] ( ع اِ ) بازو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عَضُد. رجوع به عَضُد شود. || آنکه نزدیک دو بازوی حوض باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( ص ) دردمندبازو. ( منتهی الارب ). کسی که از بازوی خود شکایت داشته باشد، و چنین بازویی را عَضِدة گویند. ( از اقرب الموارد ). || خر نر که مادگان را از اطراف و جوانب فراهم آورده باشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

معنی کلمه عضد در فرهنگ معین

(عَ ضُ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) بازو. ۲ - کنایه از: یار و یاور.

معنی کلمه عضد در فرهنگ عمید

۱. بازو.
۲. [مجاز] یار، یاور، مددکار.

معنی کلمه عضد در فرهنگ فارسی

بازو، ازسرشانه تا آرنجبه معنی یارویاورهم میگویند
۱ - قسمتی از دست ما بین شانه و آرنج بازو . ۲ - یار یاور مدد کار .
بازو عضد

معنی کلمه عضد در فرهنگ اسم ها

اسم: عضد (پسر) (عربی) (تلفظ: azod) (فارسی: عضد) (انگلیسی: azod)
معنی: بازو، یار و یاور

معنی کلمه عضد در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عضد : (بفتح عین و ضم ضاد) ما بین آرنج تا شانه چنان که ذراع از آرنج است تا سرانگشتان.
عضد به طور استعاره به یار و کمک گفته می شود وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً" من گمراه کنندگان را یار و مدد نگرفته ام.در آیه سَنَشُدُّ عَضُدَکَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُما سُلْطاناً" مراد آنست که دست تو را با برادرت قوی میکنیم یعنی او را یار و شریک تو می گردانیم.در نهج البلاغه نامه ۴۵ فرموده:«وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ».
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۲(بار)
(به فتح عین و کسر ضاد) مابین آرنج تا شانه چنانکه ذراع از آرنج است تا سرانگشتان. عضد بطور استعاره به یار و کمک گفته می‏شود . من گمراه کنندگان را یار و مدد نگرفته‏ام. در آیه . مراد آن است که دست تو را با برادرت قوی می‏کنیم یعنی او را یار و شریک تو می‏گردانیم. در نهج البلاغه نامه 45 فرموده: «وَ اَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ کَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّراعِ مِنَ الْعَضُدِ». این کلمه فقط دوبار در قرآن مجید آمده است.

معنی کلمه عضد در ویکی واژه

بازو.
کنایه از: یار و یاور.

جملاتی از کاربرد کلمه عضد

چون بر آمد نور ظلمت نیست شد ظلم را ظلمت بود اصل و عضد
وان چرخ مرصع سلح لعل تماغه گردن به عضد درشکند کرگدنان را
در سال ۶۴۲ ه‍.ق در حمله مغولان به بغداد اسیر شد ولی به واسطه وساطت بعضی از بزرگان این شهر از جمله خواجه نصیرالدین طوسی آزاد شد. او به عنوان ناظر حله، انتخاب، سپس «خواجه» امیرعلاءالدین طبرس و بعد ناظر بیمارستان عضدی و سرانجام در کتابخانه‌های بغداد به نظارت پرداخت.
عضدالدوله افزون بر بنای عمارت آستانه، شهر نجف را هم بنا نمود و درش خانه‌های بسیار و حمام‌ها و بازارهای متعددی ساخت. شیعیان را تشویق به سکونت در آنجا کرد و خدمت‌گزارانی برای آستانه تعیین و موقوفات زیادی وقفش نمود.
میر عضد که مرکز فخر زمانه را بنده کند بطبع ملک وار خویشتن
شنیدم عضد خسرو دیلمی که هیچ از بزرگی نبودش کمی
صاحب کامل الصناعة طبیب عضدالدوله بود به پارس به شهر شیراز.
شخص هنر چو تربیت خویشتن کند نقش نگین جان عضدالدّین حسن کند
طی ۱۳ سال برگزاری مراسم دختر شایسته ایران، ۱۳ دختر برگزیده در هر سال به مسابقه انتخاب دختر شایسته جهان فرستاده شدند و از بین آنان الهه عضدی و شهره نیک‌پور، عنوان دختر شایسته جهان را به‌دست آوردند.
از سال ۱۳۷۸ با حضور در آکادمی مدرسه فوتبال شهیدعضدی رشت کار مربی گری و آموزش فوتبال را آغاز کردند
زانکه بر اتفاق اهل سیر عضدالدوله دیلمی باشد
دگر شهنشه دانش عضد که در تصنیف بنای کار مواقف به نام شاه نهاد
در دورهٔ پهلوی نیز استفاده از سه نسخه از پرچم سه‌رنگ ایران (دولتی، شهروندی و نظامی) که خاستگاه آن به دورهٔ نیابت سلطنت عضدالملک بازمی‌گشت ادامه یافت:
غدا ولداک بل عضداک بحرا وسیفا بالبیان والبنانی
عضد دولت و مؤید دین میر یوسف سپهبد لشکر