معنی کلمه عرف در لغت نامه دهخدا
عرف. [ ع َ ] ( ع اِ ) بوی خوش و ناخوش ، و بیشتر در مورد بوی خوش بکار رود. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بوی خوش و ناخوش. ( دهار ). بوی خوش. ( غیاث اللغات ). گویند ما أطیب عرفه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). یعنی بوی او چه نیکو است. || در مثل گویند «لایعجز مسک السوء عن عرف السوء» یعنی پوست و چرم پلید و بد، خالی از بو نیست. آن را در حق کسی گویند که از فعل شنیع خود بازنایستد. گوئی وی را به چرمی تشبیه کرده اندکه قابل دباغت نباشد. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || گیاهی است ، یا یزبن ، یا گیاهی است که از جنس حمض و عضاه نیست. ( منتهی الارب ). نباتی است ، و گویند آن همان ثمام ویز است. و برخی گویند آن نباتی است غیر از حمض و عضاه. ( از اقرب الموارد ). قسب است. ( مخزن الادویه ).
عرف. [ ع َ رَ ] ( ع مص ) بسیار کردن بوی خوش را. ( از منتهی الارب ). بسیار کردن طیب را. ( از اقرب الموارد ).
عرف. [ ع ِ ] ( ع اِمص ) به درنگ شناختن. دیری در شناختگی. ( منتهی الارب ). گویند ما عرف عرفی اًلا بأخرة؛ یعنی مرا نشناخت مگر اخیراً. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || شکیبائی. ( منتهی الارب ). صبر. ( اقرب الموارد ) ( دهار ).
عرف. [ ع ُ ] ( ع اِ ) شناخته. ( منتهی الارب ). معروف. ( اقرب الموارد ). معروف و مشهور و شناخته. ( ناظم الاطباء ). || آنچه که در میان مردم معمول و متداول است. در مقابل شرع. ( فرهنگ فارسی معین ). آنچه بشناسند در شریعت و روا باشد کردن آن. ( دهار ). آنچه از نظر شهادت عقول در نفس ها جایگزین شود، و طبعهای سالم آنرا مورد قبول قرار دهند. و آن نیز حجت باشد ولی برای فهم و «عادت » چیزی است که مردم هنگام حکم عقل ، بر آن استمرار کنند و پی در پی به سوی آن بازگردند، و از اینجاست قول فقهاء که «العادة محکمة و العرف قاض ». ( از اقرب الموارد ) ( از تعریفات جرجانی ). عادت است ، و آن شامل عرف عام و عرف خاص است. و معمولاً عرف عام را «عرف » گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). قاعده حقوقی است که مولود تکرار عمل جمعیتی است و قانونگذار در تعبیرات قانونی خود ذکر خاص از آن نکرده ولی آنرا به نحوی از انحاء مورد حمایت خود ( یعنی مشمول ضمانت اجراء ) قرار داده است. عرف به حسب آنکه در تمام کشور یا در محل خاصی از کشور نفوذ داشته باشد «عرف مملکتی » و«عرف محلی » نام دارد. و اگر ناشی از افکار و اعمال مذهبی باشد آنرا «عرف مذهبی » نامند. و اگر ناشی از راه حلهای قضائی باشد آنرا «عرف قضات » یا «عرف قضائی »یا «رویه قضائی » گویند. و در غیر این صورت آنرا «عرف عام » نامند. ( از فرهنگ حقوقی ). پیروی کردن افراد از مسأله معینی به نحو خاص در صورتی که مبنی بر اعتقاد بوده و میان آن افراد شایع گردد عرف نامیده میشود. به تعبیر دیگر روش خاصی را که افراد در مسأله معینی پیروی میکنند، بدون آنکه در قانون ذکری از آن رفته باشد عرف گویند. عرف که گاه نیز به عادت از آن تعبیر میشود سرچشمه اولی و اساسی بسیاری از قوانین در قدیم و جدید بوده است. با این فرق که در عصر حاضر عرف در درجه دوم اهمیت از لحاظ عمل ، قرار دارد و درجائی به عرف تمسک می شود که قانون وجود نداشته باشد.و به هر حال هرچند در قانون به طور تصریح و اختصاصی از عرف ذکری به میان نمی آید لیکن به نحوی مورد حمایت و ملاک عمل قرار داده شده و ضمانت اجرائی برای آن تعیین می شود. اساس بیشتر قوانین عرف بوده و بخصوص قسمت اعظم قوانین انگلوساکسون را عرف تشکیل میدهد. و درفقه اسلام در تعیین موضوع معاملات و احکام عرف معتبر است. و بطور کلی فرق عرف با قانون در این است که اولاً واضع عرف اجتماع میباشد و در واقع آن را واضع معین و مشخصی نیست. ثانیاً مانند قانون ، مدون نمی باشد.