معنی کلمه عدسی در لغت نامه دهخدا
اگرْت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی
که در تنور نهندت هریسه یا عدسی.ناصرخسرو.|| نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و هر یک از آن دو قوس بزرگتر از نصف دائره باشد و آن را شلغمی نیز گویند. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). || عدسیها اجسامی هستند که دارای یک یا دو سطح منحنی باشند. عدسیهای کروی ، سطح آنها از یک قسمت کره درست شده است و آنها یا محدب اند یا مقعر. ( از چشم و بیماریهای آن تألیف باستان ص 5 ). || مرواریدی است که با وجود استدارت سرهای او مساوی باشد. ( جواهرنامه ). || دو دانه از تسبیح که مانند عدس ساخته میشود و در میان رشته سبحه است و دانه ها را به سه قسمت کند.