معنی کلمه عبور در لغت نامه دهخدا
عبور.[ ع َ ] ( ع اِ ) بره گوسفند. ج ، عبائر. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || ( ص ) ختنه ناکرده. ج ، عُبُر. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ).
عبور. [ ع َ ]( اِخ ) نام ستاره ای است که بعد از جوزا درآید. ( غیاث اللغات ). شعری عبور؛ یکی از دو شعری و آن سپس جوزاست. آن را عبور نامند چون از حجره گذرد. ( اقرب الموارد ). نام ستاره ای که بعد جوزا درآید. ( منتهی الارب ).