عبور

معنی کلمه عبور در لغت نامه دهخدا

عبور. [ ع ُ ] ( ع مص ) درگذشتن از نهر و وادی. ( اقرب الموارد ). گذشتن از نهر و جوی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). بر آب گذشتن. ( تاج المصادر ) ( غیاث اللغات ) ( المنجد ). || شکافتن راه را. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( المنجد ). || مطلق گذر کردن از راهی. ( غیاث اللغات ).
عبور.[ ع َ ] ( ع اِ ) بره گوسفند. ج ، عبائر. ( منتهی الارب )( اقرب الموارد ). || ( ص ) ختنه ناکرده. ج ، عُبُر. ( منتهی الارب ) ( تاج العروس ) ( اقرب الموارد ).
عبور. [ ع َ ]( اِخ ) نام ستاره ای است که بعد از جوزا درآید. ( غیاث اللغات ). شعری عبور؛ یکی از دو شعری و آن سپس جوزاست. آن را عبور نامند چون از حجره گذرد. ( اقرب الموارد ). نام ستاره ای که بعد جوزا درآید. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه عبور در فرهنگ معین

(عُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) گذشتن ، رد شدن . ۲ - (مص م . ) گذراندن .

معنی کلمه عبور در فرهنگ عمید

= شِعرا = شعرای یمانی
گذر کردن از جایی یا راهی، راه پیمودن، گذشتن.
* عبورومرور: آمدورفت.

معنی کلمه عبور در فرهنگ فارسی

ستاره شعری : یکی از دو شعری و آن سپس جواز در آید و آنرا عبور خوانند چون از حجره درگذرد.
گذشتن، گذشتن ازجائی یاراهی، راه پیمودن
( مصدر ) گذشتن عبود کردن ( از نهر وادی و غیره ) . یا عبور و مرور . آمد و شد : عبور و مرور ممنوع است .
نام ستاره ایست که بعد از جوزا در آید شعری عبور یکی از دو شعری و آن سپس جوز آنرا عبور نامند چون از حنجره گذرد

معنی کلمه عبور در دانشنامه آزاد فارسی

اصطلاحی در علم نجوم، و آن عبارت است از گذر یک نقطه یا جسم آسمانی از دایرۀ عظیمه ای فلکی یا از میدان دید تلسکوپ و یا گذشتن جسمی آسمانی از برابر قرص ظاهری جسمی بزرگ تر. در طول شبانه روز هر ستاره دوبار از دایرۀ نصف النهار شخص ناظر عبور می کند. موقعیت های عبور ستارگان قطبی از دایرۀ نصف النهار، یکی در بالای قطب آسمانی (عبور علیا) و دیگری در زیر آن (عبور سفلا) است. در عبور علیا، ستاره در بالاترین ارتفاع ظاهری و در عبور سفلا در پایین ترین ارتفاع خود قرار می گیرد. عبور دو سیارۀ زهره و عُطارِد از برابر قرص خورشید، ازجملۀ عبورهای بسیار پُراهمیت اند. مدار این دو سیاره بر گرد خورشید از مدار زمین کوچک تر است و درنتیجه اگر صفحه مدارشان با دایرة البروج منطبق می شد، این دو سیاره در هر دورۀ مداری خود می بایست از برابر قرص خورشید گذر می کردند. ولی از آن جا که مدار هر دوی آن ها نسبت به دایرة البروج مایل است، در نتیجه از دید ناظر زمینی، در هر دورۀ مداری از برابر قرص خورشید گذر نمی کنند.

معنی کلمه عبور در ویکی واژه

transito
گذشتن، رد شدن.
گذراندن.

جملاتی از کاربرد کلمه عبور

دنیا پلی است در گذر کشور فنا در موسم عبور بیاید از آن گذشت
آه، که ابری سیه، بست تتق در چمن آه که بادی خنک، کرد به گلشن عبور
بر سر آن کوه راهی نیک تنگ کز عبورش بود پای وهم لنگ
شد عبور یوسف مهر از وفا در قبول آل اسحق از قضا
سبکروی که ز سطح محیط کرده عبور چنانکه دایره ظاهر گشته بر سر آب
طریق تو اگر این جشن خواهی ز جشن عقل و جان و دل عبور است
ز ملکش هر آن کسی که کردی عبور گرفتند عشار از وی عشور
کشتی فضل توام داد ازین لجه عبور طعمه حلوا شد و رختم کفن اهل قبور
دی عبورم پی سراغ بتی شد به بتخانه معین دل
از فلک هر چه میرسد به ظهور بر دل او کند نخست عبور