( طوقة ) طوقة. [ طَ ق َ ] ( ع اِ ) زمینی است گرد نرم میان زمین سخت درشت. ( منتهی الارب ). طوقه. [ طَ / طُو ق َ / ق ِ ] ( اِ ) ( اصطلاح گیاه شناسی ) منطقه فاصله میان ریشه و کونه با ساقه گیاه. || چرخه. قواره. - طوقه چاه ؛ حلقه آن. - طوقه یقه ؛ زه گریبان.
معنی کلمه طوقه در فرهنگ معین
(طُ قِ ) [ ع . طوقة ] (اِ. ) ۱ - حلقه . ۲ - حلقة فلزی چرخ دوچرخه یا موتورسیکلت که لاستیک روی آن قرار می گیرد. ۳ - بخش زیرین چاه که دارای قطر و گشادی بیشتر است .
۱ - چرخه قواره . ۲ - منطقه میان ریشه و گونه با ساقه گیاه . یا طوقه چاه . حلقه چاه . یا طوقه یقه . زه گریبان . زمینی است گرد نرم میان زمین سخت درشت
معنی کلمه طوقه در فرهنگستان زبان و ادب
{rosette} [زیست شناسی- علوم گیاهی] آرایشی که در آن اجزای گیاه، معمولاً برگ ها، از یک نقطۀ مرکزی در سطح زمین پخش می شوند {bead} [مهندسی بسپار- تایر] بخشی از تایر که بر روی رینگ (rim ) می نشیند و شامل سیم های فولادی با استحکام کششی زیاد است که لایه هایی لاستیکی دورتادور آنها را می پوشاند متـ . طوقۀ تایر tyre bead {loop} [ریاضی] در نظریۀ گراف، مسیری در گراف که نقطۀ آغاز و پایان آن یکی است
معنی کلمه طوقه در دانشنامه عمومی
طوقه (زره). طوقه یا گلوپوش یا زره گردن ( انگلیسی: Gorget ) یک یقهٔ چرمی یا فولادی است که برای حفاظت از گلو طراحی شده است و به صورت مستقل یا یه همراه زره کامل پوشیده می شود. به ویژه از قرن هجدهم میلادی به بعد، طوقهها بیشتر به عنوان یک قطعه زینتی به کار می رفتند و تا به امروز در برخی ارتش های جهان به کار می روند. امپراتوری بریتانیا به عنوان نماد حسن نیت به سران سرخ پوست های آمریکایی طوقه هدیه می کرد. کسانی که به دریافت طوقه نایل می آمدند به عنوان «کاپیتان طوقه» شناخته می شدند. این طوقه ها به رهبران بومیان آفریقایی نیز هدیه داده می شد. در استرالیا نیز دولت به سران بومیان این سرزمین طوقه هایی اهدا می کرد و کسانی که این طوقه ها را دریافت می کردند از احترام بیشتری بهره مند می شدند. طوقه (گره). در اشاره به گره ها، طوقه در یکی از معانی زیر بکار می رود: • یکی از شکل های اصلی به شکل دایره که در جریان گره زدن به طناب داده می شود. • نوعی از گره که برای ایجاد یک دایره بسته در یک خط استفاده می شود.
معنی کلمه طوقه در دانشنامه آزاد فارسی
طوقِه (loop) وقتی یک منحنی خودش را قطع می کند، بخشی از آن که به صورت منحنی بسته فضایی را احاطه می کند، طوقه است. در روندنما (فلوچارت)، طوقه (لوپ) مسیر یا سلسله ای از دستور العمل هاست که به نقطۀ شروع بازمی گردد.
جملاتی از کاربرد کلمه طوقه
موش گفت: عادت اهل مکرمت اینست، و عقیدت ارباب مودت بدین خصلت پسندیده و سیرت ستوده در موالات تو صافی تر گردد، و ثقت دوستان بکرم عهد تو بیفزاید. وانگاه بجد و رغبت بندهای ایشان مام ببرید، و مطوقه و یارانش مطلق و ایمن بازگشتند. چون زاغ دست گیری موش ببریدن بندها مشاهدت کرد در دوستی و مخالصت و برادری و مصادقت او رغبت نمود، و با خود گفت: من از آنچه کبوتران را افتاد ایمن نتوانم بود و نه از دوستی این چنین کار آمده مستغنی. نزدیک سوراخ موش آمد و او را بانگ کرد. پرسید که: کیست؟ گفت: منم زاغ؛ و حال تتبع کبوتران واطلاع برحسن عهد و فرط وفاداری او رد حق ایشان باز راند، وانگاه گفت: چون مرا کمال فتوت و وفور مروت تو معلوم گشت، و بدانستم که ثمرت دوستی تو در حق کبوتران چگونه مهنا بود، و ببرکات مصافات تو از چنان ورطه هایل برچه جمله خلاص یافتند، همت بردوستی تو مقصور گردانیدم، و آمدم تا شرط افتتاح اندران بجای آرم.
وانکه ناکشته و ناخسته بماند همه را طوقها سازد گرد گلو از پالا هنگ
مستغنییی که قایل هایل هیبتش به قول پرهول اِنَّ اللّهَ لَغَنیُّ عَنِ العالَمینَ صادق، و رئوفی که منادی هادی رحمتش به ندای خوش ادای اِن اللّهَ رَؤُفٌ بِالعبادِ ناطق سالکان مسالک معرفت صفات مقدس خود را به منطوقهٔ مصدوقهٔ اُنْظُرْإلی آثارِ رَحْمَةِ اللّهِ از توحید آثاری و تجلی افعالی اخبار نموده، واقفان مواقف حقیقت ذات اقدس خود را به اشارت، با بشارت کیفَ یُحْیی الأرضَ بَعْدَ مَوْتِها به جمع بعد الفرق و بقاء بعد الفناء امیدوار فرموده. خالقی که به مضمون بلاغت مشحون اِنّ اللّهَ خَلَقَ الخَلْقَ فی ظُلْمةٍ ثُمَّ رَشَّ عَلَیْهِمْمِنْنُورِهِ خلق را از ظلمت آباد عدم رهانیده و به نیمروز وجود رسانیده. زهی حکمت که بنای قدرتش به مدلول وَلَقَدْخَلَقْنا السَّمواتِ و الأَرْضَ وَمابَیْنَهُما فی سِتَّةِ أیّامٍ بنای پایه و رواق این وسیع وثاق وسبع سموات طباق را در شش روز برافراشته و تعالی قدرت که معمار حکمتش به حکم و خَمَّرْتُ طِیْنَةَ آدَمَ بِیَدِی أَرْبَعینَ صَباحاً خمیر محبت تخمیر طینت آن عبودیت پذیر را چهل یوم مظهر تجلی جمال و جلال داشته. همانا عالم، صورت تفصیلی معنی آدم و معنی آدم، جامعهٔ اجمالی صورت عالم. بلی عالم، آدمی است مستفصل و آدم، عالمی است مستجمل.
و مُطَوَّقه به مسکنِ موش رسید. کبوتران را فرمود که فرود آیید. فرمان او نگاه داشتند و جمله بنشستند. و آن موش را زِبرا نام بود، با دهای تمام و خرد بسیار، گرم و سرد روزگار دیده و خیر و شر احوال مشاهدت کرده. و در آن مواضع از جهت گریزگاه روز حادثه صد سوراخ ساخته و هریک را در دیگری راه گشاده، و تیمار آن فراخور حکمت و بر حسب مصلحت بداشته. مطوقه آواز داد که: بیرون آی! زبرا پرسید که: کیست؟ نام بگفت، بشناخت و به تعجیل بیرون آمد.
فرمان او وامراو طوقهاست بر گردن میران لشکر شکن
شود گر حکمت منطوقه ات یار رسی مسکوت حکمت را باسرار