طماع. [ طَ ] ( ع مص ) طماعیة. آزمند گردیدن و حریص گشتن. || امید داشتن. ( منتهی الارب ). طماع. [ طَم ْ ما ] ( ع ص ) بسیارحرص. ( منتخب اللغات ). طمعکننده. ( مهذب الاسماء ). پرطمع. طمعکار : او را یعقوب جندی گفتندی ، شریری طماعی نادرستی... ( تاریخ بیهقی ص 685 ).
معنی کلمه طماع در فرهنگ معین
(طَ مّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار طمع کننده .
معنی کلمه طماع در فرهنگ عمید
پرطمع، طمع کار، حریص، آزمند.
معنی کلمه طماع در فرهنگ فارسی
پرطمع، طمعکار، حریص، آزمند ( صفت ) بسیار طمع کننده پر حرص . بسیار حرص طمع کننده
معنی کلمه طماع در ویکی واژه
بسیار طمع کننده.
جملاتی از کاربرد کلمه طماع
مباش غره به گفتار مادح طماع که دام مکر نهاد از برای صید نصیب
کوبد در شاهی -قجر از مهملی ما ما بیخبر و دشمن طماع زرنگ است
از وی میآید که گفت: «أذلُّ النّاسِ الفَقیرُ الطَّمُوعُ وَالمُحِبُّ لمحبوبِه.» ذلیلترین همه مردمان درویش طماع باشد؛ چنانکه شریفترین ایشان فقرای صادق باشند. و طمع مر درویش را به ذُلّ دو جهانی افکند؛ ازآنچه درویشان خود در چشم اهل دنیا حقیرند، چون بدیشان طمع کنند حقیرتر گردند. پس غنای به عزّ بسیار تمامتر از فقر به ذل بود و طمع مر درویش را به تکذیب صرف منسوب کند و دیگر محب مر محبوب خود را نیز ذلیلترین همه خلق باشد؛ که محب مر خود را در مقابلهٔ محبوب خود سخت حقیر شناسد و مر او را متواضع باشد و این هم از نتایج طمع بود. چون طمع گسسته شد ذل بجمله عزّ گردد. و تا زلیخا را به یوسف طمعی میبود هر زمان ذلیلتر بود و چون طمع بگسست خدای تعالی جمال و جوانی بدو بازداد. و سنت چنین رفته است که اقبال محب اعراض محبوب تقاضا کند. چون محب دوستی را دربرگیرد و به صرف دوستی از دوست فارغ شود و با دوستی بیارامد لامحاله که دوست بدو اقبال کند و بهحقیقت محبت عزّ است تا طمع وصلت نبود، چون محب را طمع وصال باشد و برنیاید، عزش همه ذل شود. و هر محبی را که وجود دوستی از وصال و فراق دوست مشغول نگرداند آن محبت وی معلول باشد.
الام طماعیة العاذل ولا رأی فیالحب للعاقل
به عشوههای پیاپی ز دلبر طماع به گریههای دمادم ز عاشق مضطر
قارون نعمت طماع گردد در بخشش تو گیرد گدایی
فقر فخری بهر آن آمد سنی تا ز طماعان گریزم در غنی
هدیهها دادند و رشوتها به طماعان ری تا برآشوبند مردم را به صد حیلت، ولی
و گفت: ذلیلترین مردمان طماع است، چنانکه شریفترین ایشان درویش صادق بود.
اشعب طماع را گفتند: پیر گشتی و حدیثی حتی حفظ نکردی؟ گفت: چرا بخدا کسی همانند من حدیث از عکرمه نشنیده است. گفتندش: بهر ما بگویش.