طاول

معنی کلمه طاول در لغت نامه دهخدا

طاول. [ وِ / وَ ] ( اِ ) تاول. آبله ای باشد که بسبب سوختن یا کار کردن بر اعضا و دست و پا بهم رسد. برآمدگی پوست از سوختگی. آبله. برآمدگی جلد بکیفیتی که زیر آن آب جمع شده باشد. رجوع به تاول شود.
- طاول زدن ؛ تنفط. ایجاد طاول.
- طاول طاعونی ؛ سیاه زخم. خراج.
- طاول عظم جلدی ؛ نفاطة. ج ، نفاط.

معنی کلمه طاول در فرهنگ فارسی

تاول
تاول آبله باشد که بسبب سوختن یا کارکردن بر اعضا و دست و پا بهم رسد.

جملاتی از کاربرد کلمه طاول

تا طیّ جدل‌ کرده‌یی از راه‌ کفایت تا راه طلب بسته‌یی از دست تطاول
بر نکوکاری فزودند از تطاول کاشتند تا ابد زین ره به طبع اندر خوش و زیباستند
آه از آن جور و تَطاول که در این دامگَه است آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
بفروخت مه رخت دلم غم بتطاول جان سوخت مرا سخت دو چشمت بتغافل
پسندیده کاران جاوید نام تطاول نکردند بر مال عام
شده تطاول یاجوج شرک عالم گیر بیا خراب جهان را چو حصن خیبر کن
نی منِ تنها کشم تَطاولِ زلفت کیست که او داغِ آن سیاه ندارد؟
آنکه زلفش به دلم دست تطاول پیچد دود در خلوتش از نکهت سنبل پیچد
کس این‌ کند که تطاول‌ کند به منظوری که هیچ ناظرش اندر جهان ندیده نظیر
جور حسنت گرچه بسیار است و بی پایان، ولی از تطاول های زلفت، ای امیر حسن، داد