صوامع
معنی کلمه صوامع در لغت نامه دهخدا

صوامع

معنی کلمه صوامع در لغت نامه دهخدا

صوامع. [ص َ م ِ ] ( ع اِ ) ج ِ صَوْمَعَة. عبادتخانه های ترسایان. ( غیاث اللغات ) : و لولا دفع اﷲ الناس بعضهم ببعض لهدمت صوامع و بیع. ( قرآن 40/22 ). چون قندیل عقیقین از صوامع رهابین تابان. ( سندبادنامه ص 120 ).
خرقه پوشان صوامع را دوتائی چاک شد
چون من اندر کوی وحدت لاف یکتائی زدم.سعدی.چو نام او گذرد بر صوامع ملکوت
بقدر مرتبه هر یک زجا بلند شوند.؟
صوامع. [ ص َ م ِ ] ( اِخ ) قبیله ای است از بطون هوارة از بربر. ( صبح الاعشی ج 1 ص 364 ).

معنی کلمه صوامع در فرهنگ معین

(صَ مِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ صومعه ، دیرها.

معنی کلمه صوامع در فرهنگ عمید

= صومعه

معنی کلمه صوامع در فرهنگ فارسی

جمع صومعه
( اسم ) جمع صومعه . ۱ - دیرهای رهبانان ۲ - زاویه های درویشان . یا صوامع ملکوت . عالم ملکوت .
قبیله ایست از بطون هواره

معنی کلمه صوامع در دانشنامه عمومی

صوامع (استان تیزی وزو). صوامع ( به عربی: الصوامع ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان تیزی وزو واقع شده است.
صوامع (استان مسیله). صوامع ( به عربی: الصوامع ) یک شهرداری در الجزایر است که در استان مسیله واقع شده است. صوامع ۶٬۴۲۴ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه صوامع در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی صَوَامِعُ: صوامع جمع صومعه است ، و صومعه نام معبدهایی است که برای عبادت عابدان و زاهدان ، در بالای کوهها و در بیابانهای دوردست ساخته میشد ، و معمولا عمارتی نوک تیز و مخروطی بود .
ریشه کلمه:
صمع (۱ بار)
«صوامع» جمع «صومعه» به معنای مکانی است که معمولاً در بیرون شهرها و دور از جمعیت، برای تارکان دنیا، زهاد و عباد ساخته می شد که در فارسی به آن «دیر» گویند (باید توجّه داشت «صومعه» در اصل به معنای بنایی است که قسمت بالای آن به هم پیوسته است، و ظاهراً اشاره به گلدسته های چهار پهلوئی بوده که راهبان برای صومعه خود درست می کردند).
دیر. . معنی آیه در «بیع» گذشت. صوامع جمع صومعه، دیر راهبان نصاری است که در صحراها و کوه‏ها ساخته و در آن عزلت گردیده و عبادت می‏کردند. در اسلام از آن نهی شده است. راغب گوید: صومعه هر بنائی است که سقف آن به صورت گنبد پوشیده شود. این لفظ در قرآن فقط یکبار بکار رفته است. بقیه مطلب در «رهبان» دیده شود.

معنی کلمه صوامع در ویکی واژه

جِ صومعه، دیرها.

جملاتی از کاربرد کلمه صوامع

در صوامع روز و شب می خورده ام در مساجد خوک و سگ پرورده ام
نرگس مست تو از کنج صوامع هر دم زاهدی را بخرابات مغان درفکند
صوامعش چو ارم‌ گشته ‌کعبهٔ اشراف مساجدش چو حرم‌گشته قبلهٔ ابرار
فلک را حلقه داران صوامع ثنای حضرتش زیب مجامع
گر ایستادی آتش فنادی هم در مدارس هم در صوامع
چنانک دور نباشد که او صوامع خاک مجاوران عدم سر نهند سوی نشور
افتاده در صوامع افلاک غلغله از بس رسا بود نی کلک تو را نوا
نشسته با دل بیدار در صوامع قدس اگر چه در نظر خاکیان بمرقد رفت
چون عشق قرین نیست چه مسجد، چه صوامع چون نور یقین نیست، چه تسبیح، چه زنار؟
با ساکنان دیر و صوامع بگو که: کار بر صورتی که هست همان شیوه در خورست