صله

معنی کلمه صله در فرهنگ معین

(ص لِ ) [ ع . صلة ] نک . صلت .

معنی کلمه صله در فرهنگ عمید

۱. با دادن مالی به کسی احسان کردن.
۲. (اسم ) عطیه، احسان.
۳. (اسم ) جایزه.
۴. (اسم ) [قدیمی] مالی که پادشاهان در مقابل سرودن شعر به شعرا می بخشیدند.
* صلهٴ رحم:
۱. دید وبازدید و احوال پرسی از خویشاوندان.
۲. نیکی و احسان به خویشان و نزدیکان.
۳. اتحاد و پیوستگی خویشاوندان.

معنی کلمه صله در فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) عطا دادن . ۲ - ( اسم ) بخشش انعام . ۳ - ( اسم ) عطیه جایزه . ۴ - ( نحو ) حروف زاید که معنی فعل بان تمام شود مانند : از با به باز بر تا در را جمع : صلات . یا صلت رحم . حمیت نمودن با خویشان و اقربا صله رحم .
ابن حارث غفاری بخاری و ابن حبان و ابن سکن گویند او را صحبتی بوده است

معنی کلمه صله در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صِلَه به معنی احسان و نیکی است.
واژه صله از وصل، مقابل فصل گرفته شده است. وصل به معنای جمع بین دو یا چند چیز آمده است. صله بر مطلق احسان و نیکی و نیز هدیه و جایزه و مانند آن اطلاق می شود بیشترین کاربرد واژه صله در کلمات فقها به تبع روایات با اضافه به رحم یا ارحام می باشد.
صله در روایات
در برخی روایات، واژه صله با اضافه به امام علیه السّلام و نیز شیعیان به کار رفته است. در روایتی از امام کاظم علیه السّلام آمده است:«کسی که توانایی صله ما را ندارد، به شیعیان تهی دست صله کند» و در حدیثی دیگر از امام صادق علیه السّلام آمده است:«کسی که به صله ما قادر نیست، به دوستان نیکوکار ما صله کند که پاداش صله ما برای او نوشته می شود».

معنی کلمه صله در ویکی واژه

صلة نگاه کنید صلت.

جملاتی از کاربرد کلمه صله

حباب وار ز دردی‌کشان حوصله بگذر که تا گشوده‌ای آغوش شوق کام نهنگی
سخن عشق به تکرار ندارد حاجت کی تهی حوصله بحر ز گوهر گردد؟
یکرو صله یافتستی از من دیگر بستان و باز خوه شعر
به هیچ جزو ز اجزای دهر فاصله نیست سراسر خط پرگار سر بهم شمرید
دماغ سیر ندارد حریف صحرا نیست جنون به حوصله خانه می کند دل ما
کوته نظر حکیم که گفتی هر آینه نتوان فزون ز حوصله جبر اختیار کرد
فاصله این شهر با شهر ملایر حدود ۴۰ کیلومتر است.
کس را چه اختیار ،همه اوست، غیر او این لقمه جز به حوصله ی اهل راز نیست
صبر را حوصله جنبش مژگان تو نیست پیش شمشیر قضا سینه سپر نتوان کرد
چون میسر شدی ای در ز دریا برتر چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش
آنچه در وصله نشیند به غم عشق مرا نیست غیر از دلی آن نیز به صد پرکاله