معنی کلمه صاحب قران در لغت نامه دهخدا
صاحب قران اگرچه نه ای و ز بیم تو
نشگفت اگر برآیداز خسروان روان.لامعی.آخر صاحب قران توئی به حقیقت
گر پس این چند صدهزار قران است.مسعودسعد.قران را از این فخر برتر نباشد
که شاهی چو این شاه صاحب قران شد.مسعودسعد.صاحب قران تو باشی در گیتی
تا در سپهر حکم قران باشد. مسعودسعد.صاحب قران تو باشی و اینک خدایگان
دادت به دست خاتم صاحب قرانیا.مسعودسعد.هست شاهنشاه صاحب دولت صاحب قران
رأی صاحب دولت و صاحب قران باشد صواب.معزی.تا به گردون بر کواکب را قران باشد همی
او بود در دین و دنیا بی قرین صاحب قران.معزی.صاحب قران عالم هرگز قران بحکم ؟
با طالع سعادت کلی قرین شدت.
صاحب قران شاعری استاد رودکی است.
از حدیث دولت صاحب قران در عهد او
هر کسی گفته ست و بر هر گونه ای دارد نشان
من شنیدستم که آن صاحب قران مردی بود
تیزدولت صعب هیبت نیک سیرت خوب سان
پاک اصل و راددست و شرمگین و نیکخوی
باتواضع بادیانت بامروت باامان
گر بدین آیین بود صاحب قران می دان که نیست
مر جهان را جز خداوند جهان صاحب قران.رشیدی سمرقندی.سخنوران را صاحب قران تویی به جهان
به تو تمام شود مدت قران سخن.سوزنی.