شیان

شیان

معنی کلمه شیان در لغت نامه دهخدا

شیان.( اِ ) خون سیاوشان. ( منتهی الارب ). نام دارویی که آنرا خون سیاوشان و بعربی دم الاخوین خوانند. ( از برهان ) ( از ناظم الاطباء ). دم الاخوین. ( بحر الجواهر ). صمغ سقطری. خون سیاوشان ، و عامه ٔاندلس نام شیان را به حی العالم کبیر دهند. دم التنین. دم الثعبان. ایدع. ( یادداشت مؤلف ). درختی است از تیره سوسنی ها که مخصوص نواحی زنگبار و بمبئی و دیگر نواحی گرم هندوستان و هندوچین است. از این درخت صمغ قرمزرنگ به دست می آورند که دارای اثر قابض و مقوی است و جهت تهیه خمیردندانهای طبی و مشمع طبی و رنگ کردن ورنی ها بکار میرود. صمغ قرمز این درخت را خون سیاوشان نیز خوانند و آنرا بنام درخت خون سیاوشان نیز نامند. دراسنا. شیانه. شیان مغربی. خونشاوشان. خون سیاوش مغربی. دم الاخوین. دم الثعبان. قاظر. ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به مفردات ابن البیطار ج 3 ص 75 شود.
شیان. [ شیا / ش َ ] ( اِ ) جزا و پاداش ومکافات نیکی و بدی هر دو باشد. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). جزا و مکافات. ( فرهنگ اسدی ) ( اوبهی ) ( از جهانگیری ) ( صحاح الفرس ) :
بر او تازه شد کینه سالیان
بکردند از هرچه کرد او شیان.ابوشکور بلخی.بر او تازه شد کینه مردمان
بکردندش از هرچه کرد او شیان.فردوسی.شاها هر آنکه اینجا تخم امل بکاشت
آنجا ز کردگار بیابد همی شیان.عنصری.- شیان دادن ؛ مکافات و پاداش دادن :
ترا گر شیانی ندادم نگارا
شیان من اکنون بگیر این شیانی.زینبی.
شیان. [ ش َی ْ یا ] ( ع ص ) مرد دوربین و دورنگاه. ( منتهی الارب ). رجوع به شیّئان شود.
شیان. ( اِخ ) ایل کرد از طوایف پشتکوه. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 69 ).
شیان. ( اِخ ) تیره ای از کلهر. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 61 ).
شیان. ( اِخ ) از قرای بلوک شمیران در مشرق دره دارآباد. ( یادداشت مؤلف ).
شیان. ( اِخ ) از قرای بخاراست. ( از معجم البلدان ). قریه ای است در چهارفرسخی بخارا. ( انساب سمعانی ).
شیان. ( اِخ ) نام رستاقی است به بُست که عمروبن لیث پس از بهلاکت رسیدن پدر بدانجا رفت. ( از معجم البلدان ).
شیان. ( اِخ ) دهی از دهستان ژاوه رود بخش حومه شهرستان سنندج است و مسکن قبیله کلهر و شیانی. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5 ) ( از جغرافیای غرب ایران ص 157 ).

معنی کلمه شیان در فرهنگ معین

(اِ. ) جزاء، پاداش .

معنی کلمه شیان در فرهنگ عمید

درختی که در هند، حبشه، و زنگبار می روید و از آن صمغی سرخ رنگ می گیرند که خون سیاوشان نامیده می شود.
جزا، مکافات، پاداش: بر او تازه شد کینهٴ سالیان / بکردندش از هرچه کرد او شیان (ابوشکور: شاعران بی دیوان: ۱۰۴ ).

معنی کلمه شیان در فرهنگ فارسی

( اسم ) درختی است از تیره سوسنیها که مخصوص نواحی زنگبار و بمبئی و دیگر نواحی گرم هندوستان و هندو چین است . از این درخت صمغی قرمز رنگ به دست می آید که داری اثر قابض و مقوی است و جهت تهیه خمیر دندانهای طبی و مشمع طبی و رنگ کردن ورنی ها به کار میرود . صمغ قرمز این درخت را خون سیاوشان نیز خوانند . بهمین جهت این درخت به نام درخت سیاوشان نیز نامیده می شود . دراسنا شیانه شیان مغربی دم الخوین دم الثعبان قاطر . یا شیان مغربی . شیان .
مرد دوربین و دور نگاه

معنی کلمه شیان در دانشنامه عمومی

شیان (سنندج). شیان یک روستا در ایران است که در استان کردستان واقع شده است. شیان ۸۳۴ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه شیان در دانشنامه آزاد فارسی

شیان (Xi\'an)
موزه جنگجویان تراکوتا در (به معنی صلح غربی) شهر صنعتی و مرکز استان شاآنسی، در چین، کنار رود وی هه، با ۲,۶۴۲,۱۰۰ نفر جمعیت (۲۰۰۳). تولیدات این شهر شامل مواد شیمیایی، ماشین آلات، وسایل برقی و الکترونیکی، هواپیما، و کود شیمیایی است. در زمان سلسله های جو (۱۰۶۶ـ۲۵۶پ م) و چین (۲۲۱ـ۲۰۶پ م) پایتخت چین بود. شیان به منزلۀ پایتخت سلسلۀ هان غربی (۲۰۶پ م ـ۸م)، چانگ آن (صلح جاویدان) و به منزلۀ پایتخت سلسلۀ تانگ (۶۱۸ـ۹۰۶م)، سیکینگ (پایتخت غربی) نام داشت. منچوها نام شیان بر آن نهادند. در قرن ۲۰ نیز نام شهر چندبار تغییر یافت و سرانجام از ۱۹۴۳ مجدداً شیان نامیده شد. دربار امپراتوری پس از قیام مشت زنان در ۱۹۰۰ به این شهر منتقل شد. گنجینه های هنری شهر عبارت اند از دیوار ۶۰۰سالۀ مینگ؛ یافته های ارزشمند باستان شناختی، مانند ارتش سفالی مدفون برای حفاظت از مقبرۀ شی هوانگ دی، اولین امپراتور سلسلۀ چین؛ بتکدۀ بزرگ غاز وحشی، یکی از قدیمی ترین بتکده های چین؛ مسجد جامع (ساخت ۷۴۲)؛ جنگل اِستلس، متعلق به قرن ۸م؛ و دهکدۀ نوسنگی بان پو، متعلق به حدود ۶۰۰پ م. شیان بر سر راه های اصلی شرق ـ غرب چین، در سکوی راست رود وی هه، به فاصلۀ ۱۲۵کیلومتری بالای محل تلاقی آن با رود هوانگ هه واقع شده است.

معنی کلمه شیان در ویکی واژه

جزاء، پاداش.

جملاتی از کاربرد کلمه شیان

طاقی است فلک ز بارگاهت مرغی است ملک ز آشیانت
بجا نماند جز این یک به‌دست خاک خراب که اندرو سزد ار آشیان ‌کند کوکن
بازی که آشیانه او بود ساق عرش بازی نبود هیچ همائی به فال او
کرده به گل آشیانه اندود یکدل شده از دو عهد و پیوند
این روستا در دهستان اشیان قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۴۳۵ نفر (۱۰۹خانوار) بوده‌است.
نرسد دست کوته همت که بلندست آشیانهٔ ما
این قفس جای چون تو بلبل نیست پر گشا تا به آشیان برسی
مده از دست دامانم که یابی کلید باغ را درشیانم
«نظیری » این چه بلندی و تیز پروازیست ز شوق ره به سوی آشیان نخواهم برد
از پر طوطی و دم طاوس کرده اند آهو و عندلیب چراگاه و آشیان
چو گفته‌ست انصتو ای طوطی جان بپر خاموش و رو تا آشیانه