شکه

معنی کلمه شکه در لغت نامه دهخدا

( شکة ) شکة. [ ش ِک ْ ک َ ] ( ع اِ ) سلاح. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( مهذب الاسماء ) ( از اقرب الموارد ). || نوع. ( از اقرب الموارد ). || پاره چوب که بدان دسته تیر و جز آن را محکم کنند. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). در منتهی الارب آمده : پاره چوب که به وی دسته تیر و جز آن را فافه کنند تا دسته محکم نشیند. مسلم است که کلمه فافه به غلط چاپ شده و محرف فانه است چه عربی جمله در اقرب الموارد بدینسان است : «خشبة عریضة تجعل فی خرت الفاس و نحوه تضیق بها» فانه را برهان بدینسان آرد: چوبک تنگی باشد که آنرا گاهی در زیر در، نهند تا در گشوده نگردد و درودگران در شکاف چوبی که میشکافند فروبرند و کفش گران در فاصله قالب و کفش گذارند. واضح است که در اینجا فانه مناسب است بخصوص که در لغتنامه ها فافه را نیاورده اند و صاحب آنندراج نیز متوجه این نکته شده و فانه آورده است. ( یادداشت پروین گنابادی ).
شکة. [ ش ُک ْک َ ] ( ع اِ ) جامه پیش شکافته. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || اشکال. || رنج و زحمت و دشواری. || تقسیم. ( ناظم الاطباء ). || زنبیل. سله. ( یادداشت مؤلف ).
شکه. [ ش َ ک َ / ک ِ ] ( اِ صوت ) آواز پای رونده. ( ناظم الاطباء ).
شکه. [ ش َک ْ ک َ / ک ِ ] ( اِ ) سرگین. ( ناظم الاطباء ).
شکه. [ ش ُ ک ُهَْ ] ( اِ ) مخفف شکوه است که قوت ، مهابت ، شأن و شوکت باشد. ( آنندراج ) ( برهان ) ( فرهنگ فارسی معین ). بمعنی شکوه است. ( فرهنگ اوبهی ). شکوه. حشمت. ( صحاح الفرس ).
- باشکه ؛ باشکوه. باهیبت. بامهابت. بااحتشام. ( یادداشت مؤلف ) :
پادشاهی که باشکه باشد
حزم او چون بلند که باشد.عنصری.
شکه. [ ش ِ ک ُهَْ ] ( اِ ) هیبت. ترس. بیم. ( آنندراج ) ( برهان ). خوف. ( یادداشت مؤلف ). مخفف شکوه. رجوع به شکوه شود.

معنی کلمه شکه در فرهنگ معین

(شُ کُ هْ ) (اِ. ) نک شکوه .

معنی کلمه شکه در فرهنگ عمید

= شُکوه

معنی کلمه شکه در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - شان شوکت . ۲ - مهابت .
سرگین .

معنی کلمه شکه در ویکی واژه

نک شکوه.

جملاتی از کاربرد کلمه شکه

حضرت آقا خوش باشکه فالت فال است از زر و سیم دگر جیب تو مالامال است
جان عاشق نترسد از شمشیر مرغ محبوس نشکهد ز اشجار
آسمان را رشکها از دامنم باشد به دل دامنم را شب ز اشک از بسکه پراختر کنم
کشورهای عضو آژانس بین‌المللی انرژی ملزم هستند که سطح مجموع انبار نفت را برابر با واردات خالص حداقل ۹۰ روز از سال پیش حفظ کنند. در پایان ماه ژوئیه سال ۲۰۰۹، ذخیرهٔ مشترک کشورهای عضو آژانس تقریباً ۴٬۳۰۰٬۰۰۰٬۰۰۰ بشکه (۶۸۰٬۰۰۰٬۰۰۰ متر مکعب) نفت بود.
ای دل چو به غمهای جهان درمانم از دیده سرشکهای خونین رانم
آن گه صفت آن بستانها کرد گفت تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ زیر درختان آن بر روی زمین جویهای روان است، آب و شیر و می و انگبین هر جا که بهشتیی بود بر بام کوشکها و منظره‌ها جویهای روان پیش خویش بیند، چون برخیزد جوی روان بر جای خویش بیند نه در کندی باشد نه جامه بوی آلوده شود.
فسرده بر رخ ما اشکهاست از دم سرد مباد آفت برگ گل تو ژاله ما
سخن دراز شد، این جایگه فرو هشتم گران شد و شکهانم من از گرانی بار
سهیلم رنجها میداد پنهان بفکرم رشکها میبرد کیهان
نقلست که یک روز می‌گریست، اشکهای خون آلود از دیدگان می‌بارید، گفتند یا فتح چرا پیوسته گریانی؟ گفت: چون از گناه خود یاد می‌کنم خون روان می‌شود از دیدة من که نباید که گریستن من به ریا، بود نه باخلاص.
ای دل چو بغمهای جهان درمانم از دیده سرشکهای رنگین رانم