معنی کلمه شوره در لغت نامه دهخدا
شورة. [ ش َ رَ ] ( ع اِمص ) خجلت و شرمندگی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). خجلت. شیار. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به شیار شود.
شورة. [ شو / ش َ رَ ] ( ع اِ ) منظر و تماشاگاه و هر جائی که در آنجا چیزی دیده شود. ( ناظم الاطباء ).
شورة. [ ش َ رَ ] ( ع اِ ) صمغالاسرار. نام درختی است که در سواحل دریای حجاز روید و شبیه به درخت غار است و میوه آن سبزرنگ و به بلاذر ماند. ( از ترجمه ابن البیطار لکلرک ج 2 ص 352 مفردات عربی ابن البیطار ص 74 ).
شوره. [ رَ / رِ ] ( اِ ) از آن باروت سازند و به عربی ملح الدباغین گویند و معرب آن شورج است. ( برهان ) ( آنندراج ). جسمی که در ساختن باروت بکار میرود و عبارت است از «آزتات پتاس » و این جسم را در هندوستان و مصر پس از آنکه موسم باران گذشت از سطح زمین میگیرند، ولی در ایران از کنار دیوارهای خرابه و مرطوب به دست می آورند و مخصوصاً در کرمان چندین کارخانه شوره سازی موجود است. ( ناظم الاطباء ). در اصطلاح شیمی ، جسمی است سفید و متبلور شبیه نمک که در شوره زارها حاصل شود و آن را مصنوعاً هم تهیه کنند و برای ساختن باروت بکار رود. ازتات پتاسیم. شوره قلمی. شورج ( معرب ).( فرهنگ فارسی معین ). ازتاتهای طبیعی که در قدیم بطور کلی معروف به شوره بودند بصورت ژیزمان وجود دارند و قبل از کشف طریقه سنتزاسید ازتیک تنها منبع تهیه این اسید بودند، فعلاً هم بعلت وجود «ید» از استخراج ازتات سدیم ژیزمان خیلی کاسته نشده است. در بعضی نقاط دیگر مثل مصر و ایران ، سطح زمین یا دیوارها بعد از باران از یک گرد سفیدرنگی پوشیده میشود که همان ازتات کلسیم می باشد... ( شیمی عمومی معدنی فضل اﷲ شیروانی ج 1 ص 270 ). و نیز رجوع به کتاب شیمی معدنی هاشم بری شود : و از او [ بخارا ] بساط و فرش و مصلی نماز خیزد نیکوی پشمین و شوره خیزد که به جایها ببرند. ( حدود العالم ).