شوراندن

معنی کلمه شوراندن در لغت نامه دهخدا

شوراندن. [ دَ ] ( مص ) شورانیدن. مضطرب کردن. پریشان کردن. ( غیاث ). مشوش کردن. آشفته کردن :
مشوران به خودکامی ایام را
قلم درکش اندیشه خام را.نظامی.پیر عمر گوید چون خلوتی خواست کرد برای عبادتی یا فکری در خانه شدی و سوراخها محکم کردی گفتی ترسم که آوازی یا بانگی مرا بشوراند و آن خود بهانه بودی.( تذکرةالاولیاء عطار ).
- شوراندن خاطر ؛ مضطرب کردن خاطر. پریشان کردن خاطر :
هزار نوبت اگر خاطرم بشورانی
از این طرف که منم همچنان صفایی هست.سعدی.- شوراندن خرد یا هوش ؛ مشوش کردن عقل یا هوش. پریشان کردن هوش یا خرد :
به کین گرانمایگان شان بکش
مشوران بر این کار بیهوده هش.فردوسی. || برآغالیدن. تحریک کردن. به آشوب و انقلاب برانگیختن :
بیایی و رسواکنی دوده را
بشورانی این کین آسوده را.فردوسی.غرض تو آن بود که ملک بر من بشورانی و خاص و عام را بر من بیرون آری. ( تاریخ بیهقی ). از هر کشوری بخوانم و به دفع ایشان برنشسته ایران و توران بر برادران بشورانم. ( رشیدی ). که لشکر خراسان ، زنبورخانه شورانده اند و خود رفته اند. ( تاریخ سلاجقه کرمان محمدبن ابراهیم ).
|| بیدار کردن. برانگیختن.
- شوراندن خواب کسی ؛ بیدار کردن وی :
راه آه سحر از شوق نمی یارم داد
تا نباید که بشوراند خواب سحرت.سعدی.

معنی کلمه شوراندن در فرهنگ عمید

به هیجان آوردن، برانگیختن مردم، فتنه و آشوب برپا کردن.

معنی کلمه شوراندن در فرهنگ فارسی

شورانیدن، بهیجان آوردن، برانگیختن، فتنه و آشوب
( مصدر ) ( شورانید شوراند خواهد شورانید بشوران شوراننده شورانیده لازم : شوریدن ) ۱ - متلاطم کردن ( دریا ) ۲ - بر انگیختن مردم را ایجاد فتنه و آشوب کردن . ۳ - دیوانه کردن . ۴ - بامیختن واداشتن . ۵ - آلوده ساختن .

جملاتی از کاربرد کلمه شوراندن

خاک ما گرد قیامت دارد حذر از آفت شوراندن ما
فسردن خوشترست از منت شوراندن آتش حنا بوسدکف دستی‌که دست من نمی‌گیرد
لنگر دریای امکان است کوه صبر من عالمی پر شور می گردد ز شوراندن مرا