شوخگن

معنی کلمه شوخگن در لغت نامه دهخدا

شوخگن. [ گ ِ ] ( ص مرکب ) شوخگین. پلید و چرکن. ( لغت فرس اسدی ). دارای شوخ. چرکین. چرک. دَرِن. دَنِس. ( یادداشت مؤلف ). پلید. ( صحاح الفرس ). دنس. ( نصاب ). چرکن. ( برهان ) ( آنندراج ). جامه و بدن که پرچرک باشد. ( از غیاث اللغات ): مروان یک سال درنگ کرد آنجا [ بر در قلعه ]، چون اندرماند و هیچ حیلت ندانست برخاست و سر و تن را بشست و مرگ را بیاراست ، پس جامه طباخ بپوشید و عمامه شوخگن اندر سر بست. ( ترجمه طبری بلعمی ).
شده میراث ز جدانش از دیرینه
شوخگن گشته از شنبه و آدینه.منوچهری.هم از اینسان به عید خواهی رفت
شوخگن جبه چارکن دستار.مسعودسعد.کیمخت نافه را که حقیر است و شوخگن
عزت بدان کنند که پر مشک اذفر است.سعدی.- شوخگن شدن ؛ آلوده شدن به شوخ. چرکین شدن. توسخ. تدنس. طفس. دنس. طفاسه. وسخ. وضر. طبع. ( تاج المصادربیهقی ). توسخ. تدنس. ( المصار زوزنی ).
- شوخگن کردن ؛ آلوده کردن به شوخ. چرکین کردن. توسیخ. ( المصادر زوزنی ).
- شوخگن گردانیدن ؛ آلودن به شوخ. چرکین گردانیدن. ایساخ. ادران. ( تاج المصادر بیهقی ).
|| ناخالص و درآمیخته. آلوده به مواد هیچکاره. ناسره : و چنین میگویند که چون کافور از درخت بیرون کنند شوخگن باشد... و بازرگانان آن را بشویند. ( ذخیره خوارزمشاهی ).

معنی کلمه شوخگن در فرهنگ معین

(گِ ) (ص مر. ) شوخگین .

معنی کلمه شوخگن در فرهنگ عمید

چرکن، چرکین، چرک آلوده. شوخناک.

معنی کلمه شوخگن در فرهنگ فارسی

شوخگین، چرکن، چرکین، چرک آلوده، شوخناک هم گویند
( صفت ) چرکین چرکن چرک آلوده .

معنی کلمه شوخگن در ویکی واژه

شوخگین.

جملاتی از کاربرد کلمه شوخگن

که ببخشید چرک و شوخگنم همچنین چرگن است پیرهنم
ابوعبداللّه مغربی سفر کردی دائم و شاگردان وی بازو بودندی و دائم مُحرِم بودی و چون از احرام بیرون آمدی دیگر بار احرام گرفتی و هرگز جامۀ وی شوخگن نشدی و ناخن وی بنه بالیدی و موی وی دراز نشدی و بشب یاران وی با وی همی رفتندی و چون یکی از راه بیفتادی گفتی بدست راست بازگرد یا فلان، یا دست چپ بر راه همی داشتی ایشانرا و ایشان از پس پشت او، و هیچ چیز که دست آدمیان بدو رسیده بودی نخوردی و طعام او بیخ گیاهها بودی چون یافتندی برای او برکندندی.
سودای جنگ در سرشان بوده سودمند دیبای دین ز شوخیشان گشته شوخگن
شیخ گفت بوحمزۀ نوری را بدیدند، ظاهری نیک بشولیده و موی بالیده و جامۀ شوخگن. یکی گفت این تشویش ظاهر دلیل تشویش باطن باشد. گفت کلاّ انّ اللّه تعالی ساکن الاسرار فحملها و باین الابدان فاهملها.
پاکدامن باش و ایمن‌، ورنه با سرکوب دهر چون قَمیصِ شوخگن بهر گدنگ آماده شو
جامه از بال سمندر کرده ام ایخواجه در بر شوخگن چون شد در آذر دادش باید شستشویم
هم از اینسان بعید خواهی رفت شوخگن جبه چارکن دستار
هست زنش بی‌مزه و یاوه گوی شوخگن و بی‌ادب و زشت‌خوی
مانده میراث ز جدانش از پارینه شوخگن گشته، از شنبه و آدینه
از بزم اتحاد بر آن مرد شوخ چشم وز پیکر و داد بکن رخت شوخگن